امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شنیدم علی آن ولیّ خدا(معجزه ای از حضرت فاطمه سلام الله علیها)

 

شنیدم علی آن ولیّ خدا

که جان جهان باد او را فدا

نظر کرد در خانه ی خویشتن

به اشگ حسین و به رنگ حسن

دل حضرتش گشت بحر ملال

بپرسید از فاطمه شرح حال

بگفتا سه روز است یا مرتضی

که اینان نخوردند قوت و غذا

ولیّ خدا از سرا شضد برون

دل عرشیش بود دریای خون

غم دل به معبود خود عرض کرد

یکی دِرهم از دوستی قرض کرد

به بین لطف و آقای و داد را

به ره دید افسرده مقداد را

بگفتش که ای پیر افسرده حال

چرا سخت غرقی به بحر ملال

بگفتا بود چار روز تمام

که ماندند اطفال من بی طعام

علی گفت این غصّه ی سینه سوز

تو را چار روز است و ما را سه روز

به این دِرهم ای یار نیکو سیر

تو هستی در این دم سزاوارتر

چو آن دِرهم خود به مقداد داد

به اندوه رو سوی مسجد نهاد

رسول خداوند بعد از نماز

بفرمود کای خلق را چاره ساز

روا باشد امشب شوم میهمان

به بیت تو ای میزبان جهان

بگفتا که یا سیّد المرسلین

قدم نه به چشمم چه بهتر از این

سپس آن ولیّ خدا با رسول

روان شد به بیت الولای بتول

چو زهرا در آن لحظه بگشود در

بیفتاد چشمش به روی پدر

چو در دست مولا طعامی ندید

به خلوتگه کبریایی دوید

به محراب استاد بهر نماز

به سوی خدا بُرد دست نیاز

که یا رب رسول تو مهمان ماست

تو دانی که او جان و جانان ماست

تو مگذار ای خالق ذوالکرم

که خجلت کشد از نبی شوهرم

در آن لحظه جبریل نیکو سرشت

بیاورد ظرف غذا از بهشت

طعامی که عطرش به از مُشک ناب

که حیران شد از دیدنش بوتراب

در آن دم نبی گفت یا بالحسن

مبر حیرت از کار زهرای من

من از او جلالی نکو یافتم

که اعجاز مریم از او یافتم

سلام نبیّین، سلام همه

سلام خدا باد بر فاطمه

در این خانه اسلام شد سرفراز

از این خانه برخواست نورِ نماز

در این خانه حقّ نبی شد ادا

در این خانه گردید زهرا فدا

در این خانه کوثر شده پایمال

در این خانه زهرا زده بال بال

در این خانه شیر خدا داغ دید

در این خانه شد موی زهرا سفید

در این خانه صدّیقه از پا نشست

در این خانه پهلوی زهرا شکست

در این خانه دخت رسول خدا

به جای علی فضّه را زد صدا

در این خانه با سینه ی سوخته

نه «میثم» که عالم نگه دوخته