شهر مدینه با همه زیبائی و صفا
جولانگه ستم شده آبستن جفا
دشمن گرفته سخت کمین در لباس دوست
طرح هزار فتنه کشیده است در خفا
مردم چون نقشها که بدیوار در سکوت
عترت غریب مانده و قرآن بزیر پا
نفس نبی ولیّ خدا برده سر به جیب
پور ابوقحافه به منبر گرفته جا
زاغ سیاه و خرمن گل وامصیبتا
بیگانه جانشین نبی وا محمّدا
دندان برای غصب فدک کرده سخت تیز
قول دروغ بسته به پیغمبر خدا
اخراج از فدک شده عُمّال فاطمه
بیاطلاع فاطمه بی اذن مرتضا
گر اذن میگرفت خلیفه، گناه بود
یا آنکه بود حضرت دادار نارضا
اوّل فدک گرفت سپس خواست بیّنه
این بی عدالتی که شنیده است در قضا
غضب فدک نبوده روا از کسی که خود
پیراهن زفاف به سائل کند عطا
کفر است کفر خواستن شاهد از کسی
کو را خدا ستوده به تطهیر و هل اتا
هرگز روا نبود که شاهد طلب کنند
آن هم ز روح بین دو پهلوی مصطفا
آن کو پیمبر از غضبش میکند غضب
و انکو شود به شادی او شاد کبریا
ظلم و ستم به حضرت او بود ناپسند
غصب حقوق حَقّه او بود ناروا
بردند حق فاطمه را و بکذب محض
گفتند ارث مینگذارند انبیا
قول دروغ محض و خلاف کتاب حق
دادند فاش نسبت آن را به مصفا
اوّل کسی که غصب فدک کرد از بتولd
اول کسی که او به نبی بست افترا
داوود ارث بهر سلیمان گذاشته
بوده است قصّة زکریّا، گواه ما
دشمن دروغ گفت، شهادت دهد رسولi
زهرا درست گفت، گواهی دهد خدا
آیا رسول و فاطمهاش از دو ملّتند
یا بود آیهای که نبی بود از آن جدا؟
یا آنکه بود دانش آنان بحکم حق
بالاتر از رسول و فراتر ز مرتضاa
گر قول لانوّرث میبود از رسولi
آن را نگفت با علی و فاطمه چرا
باور کنم که حضرت صدیقه و دروغ
باور کنم ز عصمت حق گفتة خطا
زهرا دروغ گفت که روح صداقت است،
یا آنکه کرد غضب فدک را ز ابتدا؟
پور ابوقحافه برد ارث از پدر
حقّ یگانه دُخت پیمبر به زیر پا
از این گذشته، بود فدک ملک فاطمهd
فرموده بود شخص پیمبر بدو عطا
ارثی نبود تا بستانند از بتولd
گیرم که بود این سخن ناروا، روا
آنکس که بست کذب به پیمبر از ستم
وانکو که کرد غصب فدک از ره جفا
نگذاشت دخترش ز چه با ادعای ارث
در خانة رسول شود دفن مجتبا
او غاصب فدک شد و انکار ارث کرد
این کرد روز دفن حسن ارث ادعا
تا حال کس نگفته که یک دین و دو مرام
هرگز کسی ندیده که یک بام و دو هوا
بیت نبی به فاطمهاش ارث میرسد
زهرا چو رفت از حَسنین است آن سرا
گردید بی اجازة اولاد فاطمهd
در بیت وحی دفنِ تن آن دو تن چرا
وز ارث نیست حق تمامی مردم است
باید برون نمود از آن خانه آن دو را
گیرم که بر خلیفه خلاف کتاب حق
غصب فدک ز فاطمه میکرد اقتضا
طبق کدام آیة قرآن حلال بود
بیحرمتی به خانة ناموس کبریا
این قول من نه بلکه فریفتن گفتهاند
زهرا هماره زین دو نفر بود نارضا
خشم خدا و فاطمه و مصطفی یکی است
این نکته را رسول خدا گفته بارها
آن کو امام خود نشناسد یقین کنید
میرد به جاهلیّت، فرمود مصطفا
امام اوست که زهرا امام خواند
او کیست جز ولی خدا شخص مرتضا
خوشبخت آنکه چنگ به حبل المتیم زند
بیچاره آن کسی که علی را کند رها
زهرا بدوستیّ علی تازیانه خورد
شیعه در این طریق به او کرده اقتدا
این ما و دوستی علیّ و طریق او
این خصم تازینه و دشنام و ناسزا
ما از علی جدا نشدیم و نمیشویم
صد بار اگر شود سرمان از بدن جدا
گفتا نبی حقیقت کلّ سیدّ رسل
گر ما سوا شوند همه از علی سوا
حق جانب علی بود و خلق باطلند
حجت تمام گشته از این قول بهر ما
دین از علی است همچو نبوّت که از نبی است
حق با علی است ز آنکه جدا نیست با خدا
بیگانه با خدا است به پیغمبرش قسم
هر کس که با غدیر و علی نیست آشنا
قومی غذیرند و گروهی سقیفهای
هشدار با که میروی و میروی کجا
هرگز غدیر را به سقیفه نمیدهم
کآن جنّت ولا بود این دوزخ بلا
آنجا بنای دین به ولایت نهاده شد
اینجا لوای فتنه در اسلام شد بپا
روز غدیر گشت علی میر مؤمنین
روز سقیفه پست ترین گشت پیشوا
بالله شکسته از لگد آن سقیفه شد
پهلوی دخت قافله سالار انبیا
شمشیری از سقیفه برون آمد و از آن
فرق علی به دامن محراب شد دو تا
روز سقیفه دست علی بسته شد به ظلم
روز سقیفه فاطمه شد پشت در فدا
روز سقیفه محسن زهرا شهید شد
تیر ستم به حنجر اصغر گرفت جا
روز سقیفه آتش صفّین بر فروخت
روز سقیفه جنگ جمل گشت ابتدا
روز سقیفه کرد معاویه سر بلند
روز سقیفه پاره شد قلب مجتبا
روز سقیفه مالک اشتر شهید شد
پشت علی ز ماتم عمار شد دو تا
روز سقیفه خصم به شمشیر ظلم کشت
عمر و سعید و میثم و حجر و رشید را
روز سقیفه با قلم فتنه ثبت شد
تاریخ سرنوشت شهیدان کربلا
روز سقیفه از حرم عترت رسول
دودی بلند گشت که بگذشت از سما
روز سقیفه با لب خشک از حسین سر
بین دو نهر آب، جدا گشت از قفا
روز سقیفه بود که زیر سم ستور
جسم عزیز فاطمه گردید توتیا
روز سقیفه زینب کبری اسیر شد
هفتاد داغ دید به صحرای نینوا
پیچیده بین سلسلة آن سقیفه شد
جسمی که جسم و جان همه عالمش فدا
با دست آن سقیفه بدامان خاک ریخت
خونی که در بهاش خدا بود خونبها
چوب همان سقیفه لبی را کبود کرد
کآن را حضور فاطمه بوسید مصطفا
تیغ همان سقیفه سری را ز تن برید
کز او رسید دیدة خورشید را ضیاء
با سنگ آن سقیفه جبینی شکسته شد
کآئینه بود، آئینه حسن کبریا
آری به رب کعبه قسم هر جنایتی
سر منشأش سقیفه بود تا صف جزا
بیگانه گر به جای پیمبر نمینشست
هرگز سر حسین نمیشد ز تن جدا
محصول آن سقیفه همانا یزید بود
محصول آن یزید جنایات کربلا
«میثم» سقیفه راه علی نیست کج مرو
راه غدیر گیر و به زهرا کن اقتدا