امروز یکشنبه ، ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
شب است و سکوت است و اشک است و آه

شب است و سکوت است و اشک است و آه 
بیابان سیه تر ز شام سیاه 
مه افتاده در دامن علقمه 
درخشیده خورشید از قتلگاه 
ز هفتاد و دو اختر تابناک 
به هر سو بود پیکری چاک چاک 

مه از آسمان چشم خود دوخته 
دل شب به یک خیمة سوخته 
ز داغ و عطش مادری مثل شمع 
در اطراف گهواره افروخته 
نه در خیمه آب و نه در سینه شیر 
نگاه خیالیش بر زخم تیر 

عطش مانده و اشک و آه و الم 
علمدار گردیده دستش قلم 
خدایا ندانم به صحرای خون 
کجا گم شده دست و مشک و علم 
شود تشنگان را دل از غم کباب 
اگر چشمشان افتد امشب به آب 

بگریید ای داغداران همه 
به سقای بی آب در علقمه 
دل بحر آتش دل آب خون 
فرات است شرمنده از فاطمه 
حسین و لب خشک و قلب کباب 
به خون گلویش نوشتند آب 

ز شمشیر بیداد خصم جسور 
دو قسمت شده سورة سرخ نور 
به گودال افتاده یک نیمه اش 
دگر نیمه اش در میان تنور 
به هر آیه اش مانده زخمی عیان 
جدا کرده یک آیه را ساربان 

حسین است و جد و اب و مادرش 
حسن می زند بوسه بر حنجرش 
دریغا که با هم سفر می کنند 
سر و قاتل و دختر و خواهرش 
کند سنگ خون گریه بر حالشان 
گمانم که زهراست دنبالشان