امروز پنج شنبه ، ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
پیوسته خیزد از نفسم روح پروری

 

پیوسته خیزد از نفسم روح پروری

ریزد هماره از دهنم فیض کوثری

در کام من زبان حرکت می کند ولی

دیگر کسم کند به درون مدح گستری

گویی مسیح در نفسم روح می دمد

یا با امین وحی شدم گرم شاعری

ریزد هماره از دهنم گوهرِ سخن

چون رحمت بهار در اوصاف عسکری

ابن الرّضا امیر قضا نجل مرتضی

آیینه ی جمال خداوند اکبری

خورشید آسمان امامت که مهر و ماه

گردند دور سامره اش همچو مشتری

نور دو چشم چار علی نجل ده امام

فرزند سه محمّد و مرآت جعفری

قرآن نیازمند به حُسن کلام اوئ

توحید کرده با نفسش روح پروری

نامش حسن وجود حسن خُلق و خُو حسن

سر تا به پاش آینه ی حسن داوری

پرسند اگر بهای ولای ورا بگو

دارد به کلّ طاعت کونین برتری

با طاعت ملایکه و جنّ و انس نیست

غیر از جحیم خصم ورا راه دیگری

شیطان که جنّ و انس  بر او لعن می کنند

در عرصه ی جزا بود از خصم او بری

عبّاسیان حقیر جلال و مقام او

در اوج اقتدار و جفا و ستم گری

در نزد بارگاه جلالش کم آورد

گر مسجد الحرام نماید برابری

ما را بود به سامره اش روی بندگی

او را بود به عالم ایجاد برتری

آبای او هماره امامان روزگار

فرزند او کند به همه خلق رهبری

آیینه ی جمال جمیلش محمّدی

شمشیر و دست و قدرت و بازویش حیدری

در مکتب و عقیده ی ما این شگفت نیست

آید گر از گدای درش کیمیاگری

در جنّ و انس لشگر اوراست اقتدار

بر کاینات عسکر اوراست محوری

موسی در آستان جلالش عصا به دست

عیسی کند به یمن ولایش پیمبری

او هم کلام حقّ بود و هم کلیم حق

دور از محیط سامره اش کید سامری

بهر نیاز بر حرمش آورند رو

جنّ و بشر ملایکه و حوری و پری

مرهون عمر کوته او عمر روزگار

ممنون فیض دائم او چرخ اخضری

ای نور چشم هادی و ریحانه ی جواد

ای وصف تو ورای حدود سخن وری

ایمان بدون مِهر و ولای تو کفرِ محض

طاعت سوای دوستی ات شرک و کافری

آغوش مهر توست به از دامن پدر

دامان لطف توست به از لطف مادری

با بغض تو اطاعت و عصیان بود یکی

بی مهر تو عبادت کونین خود سری

پر می زند دلم به سوی صحن سامره

دارم هماره در حرمت شوق زائری

«میثم» توانِ گفتن مدح تو را نداشت

لطف و عنایت تو مرا کرد یاوری