نسیـم علقمه پیوسته میدهد خبرم
کـه پـارهپاره چو گل گشت پیکر پسرم
بـه خون طپید لب تشنه ماه علقمهام
نشـد کــه قطــــرۀ آبـی بـــرای او ببرم
به وقت مرگ غریبانه سربه خاک نهم
که ازچهار پسرنیست یک پسر به بـرم
هـزار بــار الهـی شــود فـدای حسین
نـه جسـم چـار پسر، جان مادر و پدرم
خـدا گـواست کـه بـاشد فقـط بــرای حسین
هر آن چه خون جگرمیچکدزچشمترم
چـو شمـع سـوزم و در سوز خویش آب شوم
چنـان کـه محو شود در شرار دل، اثرم
خدا گواست که اشک خجالت عباس
ز خــون دیــــدۀ او بیشتــر زنـد شــررم
الهـی آنکـه کنـــار دو دست عبــاسم
فتـد بــه خاک قدمهای اهلبیت سرم
بــرای شیـــر خـــدا چــار شیــر آوردم
هــزار حیـف کـه امروز خم شده کمرم
ز دیــدن سـر مجــــروح دختـــرم زینب
بســان پیکــر عبــاس پــاره شد جگرم
بـه دشـت کــرب و بلا جــای شاخـۀ یــاسم
بـه خـاک پای وی افتاد دست عباسم
اگر نشد که نهم روبه کربلای حسین
بقیـــع را کنــم از گریـه کربلای حسین
نگـه بـه چهرۀ عباس کرده، میگفتم
هــزار مرتبـه عبـاس من فدای حسین
بـه دشت کرب و بلا تـا کنند پرپرشان
چهــار دستـهگل آوردهام برای حسین
شب عروسی خـود نیـز با علی گفتم
چو من هزارعروسند خاک پای حسین
ز کودکی بـه عزیزان خویش میگفتم
که سربه دست بگیریددرهوای حسین
همیشـه بـود بـه هـر جا نگاه عبّاسم
بـه ماه عارض وبرقامت رسای حسین
نگــاه مـن هم از آن بـود بـر رخ عباس
کــه داشت جلــوه ز روی خــدا نمای حسین
بـه چــار نجــل شهیدم درود باد درود
که بودپشت سرهریکی دعای حسین
حضـور فاطمـه آرم بـه حشر چار ذبیح
کــه جــانشان شده تقدیـم در منای حسین
همیشـه بـــود روان روح چـار فــرزندم
چـو اختـران ز پی ماه در قفای حسین
خـدا گــواست ز عباس بیشتر میبرد
دل مــرا همـه جـا نــام دلربای حسین
چنان که خون چکد از«نخل میثم» زینب
ز دیــده خــون جگــــر ریــزم از غم زینب