امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
مرغ جان در سینه، حق حق میکند

 

 

مرغ جان در سینه، حق حق میکند

نطقم اعجاز فرزدق میکند

رقص، کرده در تنم روح کمیت

وز دمم جوشیده مدح اهل بیت

داشتم انس از ازل با درد عشق

بوده ام از شیرخواری مرد عشق

سجده آوردم به خاک حمیری

کرده ام از اهل معنی دلبری

ای ولیِّ حق علی بن الحسین

ای حسین بن علی را نور عین

بلبلم کن تا نوا خوانت شوم

دعبلم کن تا ثنا خوانت شوم

السلام ای قاصد صحرای خون

حامل منشور عاشورای خون

ای چراغ و چشم مصباح الهدی

تا ابد بر کشتی دل ناخدا

قطب عالم مقتدای ساجدین

سیّد العباد، زین العابدین

زلف حورا رشتۀ قنداقه ات

چشم رضوان خاک پای ناقه ات

ای سلام ما شب میلاد تو

تا قیامت بر تو و اولاد تو

روی تو چون روی قرآن دلگشاست

دست های بسته ات مشکل گشاست

ماه گردون نقشی از تصویر تو

گردن خورشید در زنجیر تو

خشم تو خشم نبی خشم خدا

چشم تو دل برده از چشم خدا

وحی منزل کُلّ قرآن در کفت

وحی صاعد، آیه های مصحفت

ای نیاز آورده برخاکت نیاز

ای دم جان پرورت روح نماز

مرغ شب، محو مناجات شبت

داده دل بر ذکر یارب یاربت

پاسخ راز و نیاز من توئی

بال و پرواز نماز من توئی

شمع جان ها طلعت نورانی ات

داغ دل ها پینۀ پیشانی ات

عید میلاد تو میلاد دعاست

یاد تو یاد خدا یاد دعاست

همره میلاد بابا آمدی

به عجب روزی به دنیا آمدی

کعبه ای و کربلا آئینه ات

یک جهان کرب و بلا در سینه ات

هم به چرخ آفرینش محوری

هم زثارالله پیغام آوری

ای سپهر هشت خورشید کمال

ای تمام اخترانت بی زوال

مدح تو تسبیح حیّ داور است

ذکر ناب سنگ های مشعر است

حوض کوثر تشنه کام کام تو

چاه زمزم سینه چاک جام تو

جود، هنگام دعا شرمنده ات

ابر، بارد با دعای بنده ات

حجّ کعبه، دیدن رخحسار توست

کعبه خود در سایۀ دیوار توست

سنگ های بیت گویندت سلام

تا کند دستت حجر را استلام

چار رکن کعبه را دل سوی تو

حاجیان گردند گرد روی تو

با تماشای تو در بیت الحرام

روز، آمد شام، در چشم هشام

پایۀ تخت ستمگر در گِل است

دولت آل محمّد (ص) در دل است

آن که بر دل ها امامت می کند

هر قیامتش یک قیامت می کند

صبح، صبح از طلعت زیبای توست

شام، شام از خطبۀ غرّای توست

ای و براقت ناقه از گام نخست

سیر معراجت چهل منزل درست

در پی طی چهل منزل خطر

قاب قوسین تو آمد طشت زر

معجز عیسی به شأن تو کم است

ای که از تو زنده جان عالم است

مردۀ دل، از تو احیا می شود

هی کلامت صد مسیحا می شود

ای ششم معصوم ای دوّم علی

ای امام چارم ای حق را ولی

وای بر من تو کجا و مدح من

ذرّه از خورشید چون گوید سخن؟

وصف تو با خالق منّان توست

اَنت زین العابدین در شأن توست

می سزد در صبح میلادت پدر

بوسدت سر تا به پا، پا تا به سر

بوسۀ او را بود تفسیرها

از نشان حلقۀ زنجیرها

حلقه زنجیرهایت همکلام

سنگ ها دادند از بامت سلام

گر چه در زنجیر، دستت بسته بود

بذل دستت همچنان پیوسته بود

کیستم من سر به خاک سوده ای

مجرمی، بیچاره ای آلوده ای

وه چه گفتم جملۀ بیچاره چیست

آن که دارد مهر تو بیچاره نیست

مهر تو سوز دل سردهاست

مهر تو درمکان کلّ دردهاست

هر که هستم خواه زیبا، خواه زشت

فاش گویم مهر تو یعنی بهشت

جنّت (میثم) تولاّی شماست

غرق در نور تجلاّی شماست