امروز سه شنبه ، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
مر از رحمت و لطف و عطا پذیرفتی

 

 

مر از رحمت و لطف و عطا پذیرفتی

چه شد که با همه جرم و خطا پذیرفتی

به جای آنکه رهایم کنی رهم دادی

کرم نمودی و گفتی بیا پذیرفتی

تو شهریار وجودی به رأفتت نازم

که دسته دسته به کویت گدا پذیرفتی

در این چمن گل بی عیب می خرند ولی

مرا تو با همۀ عیب ها پذیرفتی

کرامت تو به من مهلت سوال نداد

که خود صدا زدی و بی صدا پذیرفتی

جحیم از گنه من به تنگ آمده بود

تو در بهشت حریمت مرا پذیرفتی

به رأفت تو بنازم که با تمام بدی

مرا در این حرم باصفا پذیرفتی

تو زاده علی مرتضائی و همه را

به شیوه علی مرتضی پذیرفتی

به جان فاطمه راضی مشو به اخراجم

کنون که از کرمت یا رضا پذیرفتی

منم کسی که امام رئوف راهم داد

تویی که «میثم» بیچاره را پذیرفتی