امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
من جگر پاره زهرایم و پاره جگرم

 

من جگر پاره زهرایم و پاره جگرم 
همه را یارم و خود از همه مظلوم‌ترم 
خانـه‌ام قتلگـه و یـار ستمگر قاتل 
سوخته از شرر زهر، ز پا تا به سرم 
عمر من بود محرّم، همه روز و همه شب 
قاتل از زهر جفا کشت به ماه صفرم 
لب فرو بستم و دیدم که اهانت می‌کرد 
قاتـل مـادر مظلومه مـن بـر پدرم 
با وجودی که خزان کُشت بهارانم را 
طشت شد باغ گل و لاله ز خون جگرم 
من که طاووس بهشتم به چه جرم و گنهی 
سوختـه از شـرر دوزخیان بال و پرم؟ 
قسمتم بود به مسجد که ز طفلی هر روز 
قاتـل مـادر خـود را سـر منبـر نگـرم 
تا در آن کوچه رخ یاس نبی گشت کبود 
تیره شد صورت خورشید به پیش نظرم 
مضطرب بـودم و لرزیدم و حیـران بودم 
که چسان مادر خود را به سوی خانه برم 
در همان لحظه که شد مادر من نقش زمین 
مـن نگـه کـردم و او گفت خدایـا پسرم 
«میثم» از آه تو گر سوخت جهان، نیست عجب 
از شـرار جگـر و سـوز دلـت بـا خبـرم 

دودریا شک 2- غلامرضا سازگار