امروز یکشنبه ، ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
کیستم من سائلی در پای دیوار شما

 

 

کیستم من سائلی در پای دیوار شما

با همه فقر و تهیدستی خریدار شما

دیده ام را شسته ام یک عمر از خون جگر

در هوای لحظه ای از فیض دیدار شما

چون درخت خشک دارم بر فلک دست نیاز

بلکه یا بم حاصلی از نخل پر بار شما

سر برون آورده ام چون رشته از شمع خموش

تا مگر نوری نصیبم گرد از نار شما

پیشتر از آنکه بگذارند نامی روی من

بوده نامم با خط خوانا به طومار شما

پای تا سردردم و باشد دوایم یک نگاه

ای شفای عالمی در چشم بیمار شما

فخر بر بلبل فروشم ناز بر گل آورم

گر چو خاری سر برون آرم زگلزار شما

کس مرا نشناخته خود خوب دانم کیستم

سائلی در مسلک تجار بازار شما

پای در زنجیر نفس و دست بر دامان یار

یا گرفتار دل استم یا گرفتار شما

چون شود روزی از این زنجیر آزادم کنید؟

ای نجات خلق از روز ازل کار شما

دست «میثم» را بگیرید از ره لطف و کرم

تا که آرد سر به خاک پای عمار شما