کیستم من مظهر کلِّ صفات کبریایم
هادی اهل زمینم رهبر خلق سمایم
آفتاب مُلک جان در شهر سُرِّ مَنَ رَآیَم
جدّ مهدی، زاده ی پاک علّیِ مرتضایم
هادی آل محمّد شمع جمع اولیایم
من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم
من علیِّ چارم از نسل امیرالمؤمنینم
هلی اتی یم، کوثرم، طاها و قدر و یا و سینم
گر چه بی یار و معینم خلق را یار و معین ام
آسمانی اختر برج ولایت در زمین ام
شهریار ملک دینم، انس و جان را مقتدایم
دوّمین ابن الرّضا از آل پیغمبر منم من
شیعه ی اثنی عشر را هادی و رهبر منم من
نام نیکویم علی باب حسن پرور منم من
منجی خلق جهان و شافع محشر منم من
ذات ربّ العالمین را رحمت بی انتهایم
کیستم من گوهر ده بحرم و بحر دو گوهر
رهبر دین حجّت حقّ هادی آل پیمبر
مصلح کلّ مهدی موعود را جدّ مطهّر
از نهم مولا نهم ریحانه ی زهرا اطهر
باب حاجت قبله ی اهل ولا روح دعایم
میوه ی قلب رسول الله شمع جمع آلم
کبریا وجه و محمّد طینت و احمد خصالم
شوکت عبّاسیان گردید پامال جلالم
هر کلام جامعه دُرّی است از بحر کمالم
یادگار مجتبی و نجل شاه کربلایم
نام من در عین غریب شمع محفل هاست آری
کار من از اهل عالم حلِّ مشکل هاست آری
مهر من در سینه چون مه به منزل هاست آری
قبر ویران گشته ی من کعبه ی دلهاست آری
یک جهان دل بوده هر شب زائر صحن و سرایم
آسمانی ها زمینی ها همه محو مقامم
با وحوش و با طیور و دشت و صحرا هم کلامم
بر بنی آدم نه تنها، بر همه عالم امامم
نی عجب گر شیر وحشی در قفس گردید رامم
یا ببوسد یا گذارد صورت خود را به پایم
گاه آمد از بنی العّباس در زندان عذابم
گاه بردند از ره بیداد در بزم شرابم
یاد می افتاد از بزم می و شام خرابم
من که در سنّ جوانی ظلم ها شد بی حسابم
اولیاء سیراب اند از جام ولایم
آن ستم گر سال ها لرزاند جان و پیکرم را
از شقاوت کرد ویران قبر جدّ اطهرم را
بی حیایی بین جسارت کرد زهرا مادرم را
با جسارت هاش آتش زد دل غم پرورم را
دوست دارم دوستانم اشگ ریزند از برایم
محنت و اندوه من بسیار بود و عمر من کم
چشم بستم دست شستم از جهان با یک جهان غم
گر چه هر دم ظلم و طغیان دیدم و بستم فرو، دم
سرکشد سوز دلم از شعله های نخل «میثم»
خوش بُود با نظم او جاری شود اشگ عزایم