امروز یکشنبه ، ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
خرم از بوی گلی دام کوه و چمن است

 

 

خرم از بوی گلی دام کوه و چمن است

هر کجا می نگرم رشک بهشت عدن است

بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است

نیمه ماه خدای احد ذوالمنن است

خبر از هلهله و شادی هر انجمن است

سخن از ماه رخ و جلوه حسن حسن است

دل شب ، طلعت خورشید هدا پیدا شد

نیمه ماه خدا ماه خدا پیدا شد

آمد آن ماه که خورشید کمین بنده اوست

نور حق جلوه گر از حسن فروزنده اوست

فیض صد باغ بهار از گل یک خنده اوست

عقل کل واله مهر رخ تابنده اوست

صبر و صلح و کرم و لطف و عطا زنده اوست

دوست مات کرم و دشمن ، شرمنده اوست

این گل سرسبد باغ پیمبر حسن است

پای تا فرق حسن بلکه حسن در حسن است

روزه داران به رهش جان و دل ایثار کنید

امشب از جام تولای وی افطار کنید

چشم ، گردیده تماشای رخ یار کنید

سجده بر آینه طلعت دلدار کنید

گل رخسار حسن را همه دیدار کنید

ناز با آن گل و رو بر گل و گلزار کنید

باغبان خنده بزن یاسمنت را بنگر

یا محمد (ص) گل روی حسنت را بنگر

این همان است که لب هاش پیمبر بوسید

نه پیمبر که علی ساقی کوثر بوسید

نه علی فاطمه صدیقه اطهر بوسید

روی او حضرت جبریل مکرر بوسید

دست او را لب سلمان و ابوذر بوسید

قاسم و اکبر و عباس دلاور بوسید

طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است

کینه شیر خدا ابوالحسن ، از این حسن است

این حسن کیست که چون خصم دهد دشنامش

حلم پیش آرد و با خنده کند آرامش

برهاند ز کرامت ز غم و آلامش

بدهد برد یمانی و کند اطعامش

با دلی شاد فرستد سوی شهر شامش 

ای فدای وی و آن مرحمت و اکرامش

به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم

این کریم است کریم است کریم است کیم

به رسول و به گل یاسمنش باد سلام

به علی و به مه انجمنش باد سلام

به بتول و به جمال حسنش باد سلام

به جمال حسن و جان و تنش باد سلام

به نسیمی که وزد از وطنش باد سلام

 به چنین لاله باغ و چمنش باد سلام

مهر او از همه طاعات بود حاصل ما

حرم محترم اوست بقیع دل ما

خط او عزت دین است و بقای اسلام

صلح او رمز قیام است قیام است قیام

صبر او روح پیام است پیام است پیام

رد او نیز حرام است حرام است حرام

هر چه او گفت تمام است تمام است تمام

او امام است امام است امام است امام

حکم او حکم علی حکم نبی حکم خداست

هر که سرپیچی از او کرد از این هر سه جداست

جبرئیل آینه دادگرش می خواند

آسمان مشعل شمس و قمرش میخواند

عقل کل نور و ضیاء بصرش می خواند

صاحب نخل ولایت ثمرش میخواند

فاطمه دخت محمد (ص) پسرش می خواند

صبر، سرمایه فتح و ظفرش میخواند

اهل جنت همه ریحان بهشتش گویند

سید جمع جوانان بهشتش گوند

من کی ام سائلم و سائل کوی حسنم

تشنه ام تشنه ولی تشنه جوی حسنم

شکته ام کشته ولی کشته روی حسنم

زنده ام زنده ولی زنده بوی حسنم

عاشق و شیفته روی نکوی حسنم

جان و دلباخته خصلت و خوی حسنم

چه شود خادم ایوان رفیعش گردم

گردبادی شده و گرد بقیعش گردم

ای سراپا همه نور و همه نور و همه نور

چشم بد از تو . از طلعت زیبای تو دور

بیشتر بین کریمان شده نامت مشهور

ناصر دینی و اسلام به صلحت منصور

همه اسرار جهان در دل پاکت مستور

به خدائی که کریم است و رحیم است و غفور

صبر ، در موج بلا خونجگر صبر تو بود

نهضت کرببلا از اثر صبر تو بود

سائل کوی تو را ناز به حاتم باید

زائر قبر تو را فخر به عالم باید

مهر تو همچو خدا بر دل  عالم باید

مدح تو برلب پیمغبر خاتم باید

جای خصم تو در اعماق جهنم باید

بی تو گلزار جنان خانه ماتم باید

به خدایی که گلم را بولای تو سرشت

دوستی تو بهشت است بهشت است بهشت

کاش مانند نسیمی به دیارت گردم

گذرم افتد و برگرد مزارت گردم

یا شوم شعله و شمع شب تارت گردم    

یا شوم خاک و هم آغوش غبارت گردم

یا شوم اشک و زهر دیده نثارت گردم

حیف از تو که گلم باشی و خارت گردم

(میثم) لیک به اکرام تو (میثم) گشتم

خار راه تو شدم تا گل عالم گشتم