حماسه جانبازان زآتش جان خیزد

که شعله خشم خون علیه طوفان خیزد

نفس شده زندانی به سینه اهریمن

سروش آزادی از لب سلیمان خیزد

خروش خون و مظلوم علیه ظالم جوشد

سپاه فتح داور علیه شیطان خیزد

شکاف دریا غُرّد که مرگ فرعون آید

شراره از طور آید که پور عمران خیزد

نگفته بودم اول ندیده بودی آخر

که ظلمت شب میرد چو بامدادان خیزد

به حق اگر دل بستی به نوح اگر پیوستی

به کشتی ار بنشستی چه غم که طوفان خیزد

بدان خدائی رو کن که ذکر تسبیح وی

زکوه و دشت و صحرا عیان و پنهان خیزد

بدان خدائی رو کن که در پی امراو

زسنگ ریحان روید زچوب ثعبان خیزد

از آن خدا فرمانبر که گر بری فرمانش

جهان هستی یکسر تو را به فرمان خیزد

بنازم آن مکتب را که مبتدی شاگردش

به خفتن حق کوشد به دادن جان خیزد

بنازم آن نهضت را که از درون پاکش

به جای نان و مسکن شعار قرآن خیزد

بنازم آن رهبر را که قطره قطره خونها

زمنطق گرمش چون یم خروشان خیزد

بنازم آن ملت را که بین خون و آتش

پی ستیز دشمن به چنگ و دندان خیزد

بنازم آن مادر را که در غم فرزندش

به جای اشک افشانی زجای خندان خیزد

به پاسداری نازم که در کف سنگرها

زقطره قطره خونش خروش ایمان خیزد

به جان نثاری نازم که سهم آب خود را

ببخشد و در آتش به کام عطشان خیزد

اگر به جای باران زابر آتش بارد

و گر به جای لاله زخاک طوفان خیزد

اگر زمشرق دشمن چو کوه آتش جوشد

و گر زمغرب شیطان به بمب باران خیزد

اگر به مرگ یاران خروش خشم ایران

گه از خراسان آید که از سپاهان خیزد

اگر همی جوشد خون ز ژاله و سرچشمه

و گر بهارستان را زخون بهاران خیزد

اگر مام ایران زماتم فرزندان

به قلب سوزان سوزد به چشم گریان خیزد

قسم به ذات داور قسم به جان رهبر

که باید از این کشور ندای قرآن خیزد

بگو که آمریکا را سوی طبس باز آید

بگو که بعث کافر علیه ایران خیزد