امروز جمعه ، ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
حریم تو دل آگاه اولیای خداست

 

 

حریم تو دل آگاه اولیای خداست

اگر چه مهر رخت از نگاه دیده جداست

تو آفتاب جهانتاب آسمان دلی

که فیضت از پس ابر فراق هم پیداست

شهید مشعل تاریخ و ماه عارض تو

به غرفه های جنان شمع محفل شهداست

کتاب مدح تو ماه مبارک رخ تو است

که آفتاب به تایید آفتاب گواست

کنار مرقد تو بی وضو نباید رفت

که هم چو کعبه مقدس برای اهل ولاست

خدا گواست که بی روی تو غم تاریخ

چو جغد خسته کنار خرابه دل ماست

تو باب حاجتی و این بود عقیده من

که حاجتم همه در این حریم قدس رواست

بهشت فاطمه را غرق بوسه باید کرد

مگر نه تربت پاک سلالۀ زهراست

طواف مرقد پاک تو را بجا آرد

که کعبه دل گم گشتگان اهل ولاست

تو یادگار رسول خدایی و حرمت

به چشم ما نجف و کاظمین و کرب و بلاست

زخاک قبر تو کار مسیح می آید

غباری از حرمت بهر درد خلق دواست

حریم پاک تو تربت شهیدانت

صفا و مروه اهل دل است و اهل صفاست

به پای جان حرمت را طواف باید کرد

هزار قافله دل زیر دست و پا آنجاست

همیشه بهر تو از خون دل همه قلزم

هماره یاد تو از اشک چشم ما دریاست

گرفتم آنکه از این سوگ سال ها گذرد

همیشه چو به تابوت تو، به شانه ماست

نه داغ مرگ عزیزان فراق تواست امام

نه ماتم پدر است این که ماتم عظماست

به گریه زخم دلم التیام چون گیرد

که دل برم به دل خاک خفته دل تنهاست

هزار مرتبه دیدم جنازه ات را باز

به خویش گفتم مرگ امام یک رؤیاست

چگونه خاک بگیرد تن کسی در بر

که دست خلق برای سلامتش به دعاست

به موج گریه ندایم رسید روح الله

تنش به خاک زمین روح او به جسم شماست

فنا پذیر نگردد به ذات حق سوگند

کسی که هر سخنش گوهری زبحر بقاست

کجاست عیسی مریم که بیندازدم تو

بشر زگور اسارت به اسمان برخواست

نود نرگس بیمار یار بیمارت

از آن غبار مزارت به هر مریض شفاست

دلت که خال لب دوست را گرفتار است

زهر چه رنگ تعلق به خود گرفت رهاست

کدام رندمی آلوده شد مدد کارت

که عالم از نفست بزم خویش را آراست

به عمر دهر چراغ عدالتت روشن

به اوج چرخ لوای حکومت برپاست

زنهضت تو به هر گام کربلای وطن

بلند زمزمه کل یوم عاشوراست

حسینیان همه جان ها گرفته اند به کف

به پاس نهضت تو چشمشان به تیر بلاست

قسم به ذات خداوند فرد بی مانند

که چون توامت تو بی نظیر و بی همتاست

به موج لشگر اندوه حصن مستحکم

به پیش سیل بلا نیز کوه پا برجاست

هر آنچه گفت برای بقای ایمان گفت

هر آنچه خواست به پاس حیات قرآن خواست

به صبح و شام بلا دید و باز باز نگشت

زشرق و غرب ستم دید و از اراده نکاست

تو آن حسین عزیزی که خون انصارت

روان خط شهیدان سیدالشهداست

به پای حکم تو سر باختن درست درست

زخط سرخ تو بیرون شدن خطاست، خطاست

همیشه تا که به بستان وزد شمیم بهار

هماره تا که به گل بوسه زن نسیم صباست

کلام نغز تو بر خلق ها فروغ حیات

دعای خیر تو بر انقلاب آب بقاست

هزار بار رود پای دار اگر «میثم»

به پایداری منصور پایدار شماست