همسرم راز نهان خویش با شوهر بگو جان من از آنچه آمد بر سرت یک سر بگو
دردهای خویش را با خود مبر در خاک گور یا ز سرّ سینه یا از زخم میخ در بگو
از چه دائم میروی از هوش و باز آئی به هوش از چه میپیچی بخود پیوسته در بستر بگو
قطره قطره آب گشتی و مرا آتش زدی با من از کاهیدن این نازنین پیکر بگو
رخ اگر میپوشی از من دیگر از زینب مپوش شرح سیلی را تو را آن با وفا دختر بگو
محسنت بین در و دیوار با قاتل چه گفت؟ لاله خونین من از غنچه پرپر بگو
ماجرای گوشواره بر کف دستت چه بود؟ راز از این قصّة سر بسته با حیدر بگو
ای بهشت من که رو کردی تو در باغ بهشت آنچه را با من نمی گفتی به پیغمبر بگو