امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
گلزار آرزویم یکباره شد خزانی

 

 

گلزار آرزویم یکباره شد خزانی

پیری سراغم آمد در موسم جوانی

با هجده بهاران تنها میان یاران

افتاده ام کناری چون لالۀ خزانی

از یاد خلق رفتم با شوق مر گر خفتم

حتی اجل نگیرد از کوی ما نشانی

گردیده شهر و صحرا تنگ از بریا زهرا

جا در زمین ندارد بانوی آسمانی

ای باغبان کجائی کز باغ آرزویت

با شعله های آتش کردند باغبانی

فرزند بی گناهم شد کشته در پناهم

می گفت آه آهم در عین بی زبانی

صد بار اوفتادم با زحمت ایستادم

دریافتم علی را در عین ناتوانی

اندام خسته ام شد اجر حمایت از حق

دست شکسته ام گشت پاداش قهرمانی

یاد شبی که جسمم شد مخفیانه در خاک

بردم به گور با خود صد غصۀ نهانی