امروز پنج شنبه ، ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
گلشن توحید آباد امام عسکری است

 

گلشن توحید آباد امام عسکری است

دل بهشت نور با یاد امام عسکری است

جنّت موعود میعاد امام عسکری است

مژده یاران عید میلاد امام عسکری است

کیست این مولود فرزند علیّ مرتضاست

قرّة العین علی بن جواد بن الرّضاست

دُرّ ده دریا و بحر یک دُر ناب خدا

نجل هادی آفتاب حسن مصباح الهدی

رهروان را رهنما و رهبران را مقتدا

سرّ بعد از انتها و نور قبل از ابتدا

هم زکی هم عسکری هم نام نیکویش حسن

رُخ حسن خُلقش حسن خَلقش حسن

ماه ده برج شرف خورشید حسن پنج تن

عسکری جنّ و ملایک خود ولیِّ ذوالمنن

مهر او شیرین است از جان شیرین در بدن

نام نیکویش حسن چشم و چراغ بوالحسن

صد بهشت لاله ی توحید در لبخند اوست

عالمی در انتظار مقدم فرزند اوست

گر چه عمری در میان دشمنان تبعید یود

دوستان را رهنما در عالم توحید بود

در درون ابرهای تیره گی خورشید بود

شیعه را در موج ظلمت پرتو امّید بود

با وجود آن بهین نجل بتول طاهره

کعبه ی امّید خلق عالمی شد سامره

نقش وجه الله اعظم حُسن بی مانند او

می درخشد یک محمّد نور در لبخند او

گردن تسلیم خلقت تا ابد در بند او

حجة بن العسکری گوید منم فرزند او

با وجود آن همه تبعید و دوران کمش

ریزه خوار سفره ی فضل و شرف شد عالمش

ای فرزند ماه عالم در حجاب سامره

گشته بر مزارت آفتاب سامره

بوتراب بوترابی در تراب سامره

ابر رحمت گشته از فیضت سحاب سامره

اختران آسمان در ظل دیوار تواند

آسمانی ها زمین بوسان زوّار تواند

سامره یک آسمان توحید دارد در بغل

سامره یک کعبۀ امّید دارد در بغل

سامره دو ماه و دو خورشید دارد در بغل

سامره ماهی که نتوان دید دارد در بغل

روز و شب دائم سلام سلام خلق وحیِّ داورت

بر تو و باب تو و بر عمّه و بر همسرت

باب تو همچون تو وجه الله ذوالمنن پرورد

عمّه ات در وادی جان طور ایمن پرورد

مکتب مهر و وفا در قلب دشمن پرورد

نرگست ریحانه چون مهدی به دامن پرورد

فرشیان در عرش می گردند گِرد حائرت

روح می گیرند از فیض دعای زائرت

ای قرار دل که دل شد بی قرارت یا حسن

جان خوبان جهان یکسر نثارت یا حسن

ماه نرگس بوسه گیرد از مزارت یا حسن

روح، مرغ کوچکی در شاخسارت یا حسن

ده ولی الله اعظم را سرور سینه ای

یک جمال و چارده خورشید را آیینه ای

تا گشوده ای لب بهار معرفت آغاز شد

مرغ جان بر شاخسار علم در پرواز شد

رهروان علم را پیوسته کشف راز شد

سرّ کفر افشا شد و مشت نصارا باز شد

ای فدای دانش و فضل و کمال و علم تو

می طراود خلق و خوی مصطفی از حام تو

خاک راه زائرت از مشک و عنبر بهتر است

ریگ صحرایت زلعل و دُرّ و گوهر بهتر است

مهر تو از کلّ نعمت های داور بهتر است

مدح تو از جان شیرینم به پیکر بهتر است

هر که بودم هر که هستم یا امام عسکری

خویشتن را بر تو بستم یا امام عسکری

گر چه خارم سر بر آوردم ز بستان شما

با عنایات شما گشتم ثنا خوان شما

رنگ و بو بگرفتم از باغ و گلستان شما

این من و دست تهی این لطف و احسان شما

تا ثنا خوان شمایم سر فراز عالمم

دست بوسِ میثم دار ولایت، «میثمم»