امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
فرق دو تای توست کتاب شهادتت

ای چشم عرشیان به زمین جای پای تو

آغـــوش کبــریـــا حــــرم بــــاصفـــای تـو

وی روح سیـــدالشهــــدا در قـفــــای تـو

تــا روز حشــر، نسـل جــوان آشنـای تـو

شخصیـت و شـرافت تـو توشۀ حسین

قبرت دورکن کعبۀ شش‌گوشۀ حسین

 

تـو سید شبـاب بهشـت شهـادتی

سرتا قدم بزرگی و مجد و سیادتی

باب‌الحسین فاطمه پیش از ولادتی

عبد خـدا نــه بلکـه تمـــام عبـادتی

جان حسین،جان جهانت فدا علی!

قـرآن روی سینـۀ خــون خــدا علی!

 

فرق دو تای تـوست کتاب شهادتت

احسان،سجیه و کرم و جود،عادتت

ظهـــر شهـادت آمــده صبـح ولادتت

یــــادآور عبــــادت بـــابـــا عبــــادتت

جـا دارد ار به رزم تو در حمله‌های تو

جبریـــل، ذوالفقـار بیـــارد بــــرای تـو

 

بایـــد تـــو تیــغ گیــری و رزم‌آوری کنی

بــا ذوالفقـــار، معجــزۀ حیـــدری کنـی

قرآن بـه دست گیــری و پیغمبری کنی

حتی ز چشم دشمن خود دلبری کنی

خـود را به رزم، حیدر دیگر کنی علی!

تکرار بـدر و خنـدق و خیبر کنی علی!

 

وجــه جمـــال حــق و تمــام پیمبــری

شیـــر حسینــی و اســد حـی داوری

یا دشت کربلا اُحـد است و تو حیدری

نـه! نـه! تو یـک امـام حسین مکــرری

روزی که من درعالم زر جان شدم علی!

بـا دیـدن رخ تـــو مسلمـان شــدم علی!

 

روزی کـه مـن هنـوز بـه عالـم نبـوده‌ام

تـو بــودی و قصیـــده بــرایت سـروده‌ام

بـا مـدح تـو دل از همـه عالـم ربــوده‌ام

از لحظه‌ای که چشم به دنیا گشوده‌ام

دیـدم پـدر گرفتــه بــه بــر از محبتت

دیدم نهاده صورت خود را به صورتت

 

دیدم قرار و صبر خود از دست داده‌ای

دیـدم چگونـه روی بـه میـدان نهـاده‌ای

دیدم که سینه بهر شهادت گشاده‌ای

دیدم که قطعه‌قطعه به میدان فتاده‌ای

دیـدم که خون پاک تو می‌ریخت روی خاک

دیدم هـزار قاتـل و یک جسـم چـاک‌ چـاک

 

پیشانی‌ات شکسته و فرقت دریده بود

پیـش از پـدر کنـار تـو زینـب رسیـده بود

از خیمگـه بــه جـانـب مقتــل دویده بود

دیــدم چگونــه قــامت بـابا خمیــده بود

می‌گفـت در کنـار تـو بـابا علی! علی!

بعد از تو خاک برسر دنیـا علی! علی!