امروز سه شنبه ، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای تو را از قادر منان سلام الله نجمه

ای تــو را از قـادر منـان سـلام‌الله نجمـه!

   

از تمـام عـالـم امـکـان سـلام الله نجمـه!

از تمام آسمان‌ها از مه و خورشید و انجم

   

از ملک از حـور، از انسان سلام‌الله نجمه!

از مسیح ومریم وانجیل واز تورات وموسی

   

از رســول‌الله و از قـرآن سـلام‌الله نجمـه!

 

آفتـــاب کبریـا را بـر فراز دست داری

جان ختم‌الانبیا را بر فراز دست داری

 

ای عروس فاطمه مادرشدی عیدت مبارک!

   

بر فـراز شانه ی جـان،جان توحیدت مبارک!

مـاه عصـمت، ماهتــاب محفــل آل‌ محمّـد

   

آفتاب طور موسی،قرص خورشیدت مبارک!

گوهـــر رخشنـــدۀ دامـــان دریـای ولایت!

   

مـــادر بیـت ولایــت! نخـل امیــدت مبارک!

 

نورحق در چشم طوسی مادرشمس‌الشموسی

حمـد‌خـوان، تکبیرگــو تـا مــاه رویـش را ببوسی

 

بـــارک‌الله نجمـــه، آوردی جمـــال ابتـــدا را

   

در جمــال طفـل دلبنـدت تماشـا کـن خدا را

طورموسی:کعبه تو:بنت‌اسد این طفل:حیدر

   

یا شـدی زهــرا و زادی بــاز مصبــاح‌الهدا را؟

چارده معصوم را در یک جمال آوردی امشب

   

دیـده بگشـا در رخـش بنگـــر تمــام انبیـا را

 

مشرق الانوارخورشید همه خورشید‌هایی

ام دیــن ام‌الشــرف ام‌الـــولا ام‌الرضــایی

 

جان عالم رونمـایش باد، روی داور است این

   

مثــل زهــرا پــاره‌ای از پیکــر پیغمبـر است این

قبلـۀ هفتــم علــی سـوم، مـولای هشتـم

   

زادۀ موسـی کلیـم‌الله موسی‌پــرور اسـت این

ضـامـن آهــو نــه! بلکـه ضـامن کـل خـلایق

   

لحظه‌لحظه پای میزان وصراط ومحشراست این

 

عرش اعلاخاک پایش،هستی خلقت ولایش

عالـم و آدم فـدایش، خـــازن جنت گــدایش

 

ای مزارت در زمین، بیت‌الحرام آسمان‌ها

   

وی به ماه عارضت روشن همه چشم زمان‌ها

ای گدا را گوشه‌ای از سایۀ دیوار صحنت

   

خوب‌تـــر از سلطنـت بـــر قلــۀ بــام جهان‌ها

حج محرومان نه! بلکه حج آدم، حج عالم

   

قبلــۀ دل‌هـا نــه! بلکـه کعبــۀ امیـــد جان‌هـا

 

چشم اهل آسمان خاک قدوم دوستانت

حاجت خلق دو عـالم ریختـه در آستانت

 

آسمانی‌ها گرفتنـد آبــرو از خــاک کـویت

   

هر نهـالی گشته خضـری در کنار آب جویت

باغ جنت را نخواهم در بهـای خـاک راهت

   

آفـرینش را نگیــرم در پــی یـک تــار مــویت

چند از بهر گدا آغوش خود را می‌گشایی؟

   

ای فدای عادت واحسان وخلق وخُلق وخویت

 

آشنـا و غیـر را با دست رأفت دستگیری

دشمنت راهم میان دوستانت می‌پذیری

 

من کی‌ام؟آلــوده‌ای در بیـن پاکـان شمایم

   

زائـرت گــر نیستــم ردم مکن مـولا! گدایـم

هرکه هستم سائلی پشت در بـاب‌الجوادم

   

هرچه باشم دوستـی در گوشـۀ دارالـولایم

هرچه درمحشر زمن پرسند باشدیک جوابم

   

من گدایـی از گدایـان علی موسی الرضایم

 

گرچه از خود ناامیدم عفو تو باشد امیدم

روسیاهم روسیاهم لیک اینجا روسفیدم

 

دور یانزدیک،دست توست بر روی سرمن

   

هرکجا گیرم وطن قبـر تو باشد در بـر من

مهـرت ای آقای من ای مهربـان مهربانـان

   

بـوده از روز ولادت شهــد شیـر مـادر من

با امـام مهربانی چـون تـو در دوزخ برندم؟

   

کافر استم گربگنجد این سخن درباور من

 

روز محشــر پـا اگــر در آتـش دوزخ گـذارم

باز می‌گویم خدایا! من رضا را دوست دارم

 

ای همه خورشیدهادر سایۀ گلدسته‌هایت

   

ای غریبـی کـه بود خلق دو عالم آشنایت

گرچـه قابـل نیستم بگـذار یـا مـولا بگویم:

   

سیـدی! جانـم فدا جانـم فدا جانم فدایت

کاش وقتی صورت خود را گذارم برضریحت

   

هم ببوسم مرقـدت را هم بمیرم از برایت

 

می‌نهادم روی پای زائر قبرت سرم را

می‌گشودم بـر ضریح تو نگاه آخرم را

 

آمـدم قبـر تــو را بوسیـدم و بــاشد امیـدم

   

آن سه جایی راکه خودگفتی بیایی بازدیدم

من نی‌ام لایـق که بـاز آیی به دیدارم ولیکن

   

این روایت راکه می‌آیی به گوش جان شنیدم

تا تو وقت مـرگ بر چشمم ز رأفت پا گذاری

   

لحظه‌لحظه در هوای مرگ، دل از جان بریدم

 

آن کــه بـا دیدار مـاه عـارضت خواهــد بمیرد

دوست دارد لحظه‌لحظه مرگ،جانش را بگیرد

 

گر چـه در پرونـده جـرم متصــل داریـم مـولا!

   

کوه عصیان،چشم گریان،زخم دل داریم مولا!

قلبــی از نــور تــولای شمــا لبریـــز، امـــا

   

نامه‌ای از برق عصیان مشتعل داریـم مــولا

با همـه جـرم و خطـا و بـا همـه آلودگـی‌ها

   

در خراسـان تـو حــق آب و گل داریـم مـولا!

 

مهربان مهربانـان! بـر سـرم منت نهـادی

«میثم» آلوده را هم در حریمت راه دادی