امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای نبوی منظر و الهی مظهر

 

 

ای نبوی منظر و الهی مظهر

وی به نگاه علی محمّد (ص) دیگر

شیر خدا را خجسته همسر و همدم

ختم رسل را یگانه دختر و مادر

کعبۀ قلب علی وجود تو بانو

قبلۀ جان علی جمال تو دختر

مصحف رخسار تو تمامی قرآن

گلشن دامان تو حقیقت کوثر

هم به ولای تو زنده عالم و آدم

هم به وجود تو بسته احمد و حیدر

سیّدۀ کائنات، بانوی کونین

فاطمۀ طاهره بتول مطّهر

خانۀ تو قبلۀ مراد امامان

حجرۀ تو کعبۀ امید پیمبر (ص)

موی تو حبل المتین مریم و حواّ

روی تو حق الیقین ساره و هاجر

قلب نبی با تکلّم تو مصفّا

بیت علی با تبسّم تو منّور

گوشۀ چشمی گر افکنی به خلایق

نیمی سلمان شوند و نیمی بوذر

بر در بیت تو ای ملیکۀ هستی

بر سر کوی تو ای حبیبۀ داور

مریم با آن جلال، واله فضّه

عیسی با آن کمال، عاشق قنبر

آن که زدی عرش و فرش بوسه به پایش

سینه و دست تو بوسه داد مکرر

خواندن مدح تو با کلام، نه ممکن

گفتن وصف تو با سخن نه میسّر

هر که توئی اُسوه اش ملک را اُسوه

هر که توئی رهبرش فلک را رهبر

آن که توئی بانویش جنان را بانو

و آن که توئی یاورش جهان را یاور

خانۀ تو مشرق بلند دو خورشید

دامن تو آسمانیازده اختر

پاکی، از خاک قنبر تو مزّین

عصمت، در دست فضّۀ تو مسخّر

تقوی در باغ دولت تو زند گل

ایمان از نخل همت تو دهد بر

تاب شنیدن نبود تا که بگویند

مدح تو را ای ز حدّ مدح، فراتر

پرده از این راز اگر زنند به یکسو

انسان مشرک شود ملائکه کافر

مدح تو خواند هر آن که غیر از احمد

وصف تو گوید هر آن که غیر از داور

ذرّه به خورشید گفته قطره به دریا

شیشه به یاقوت، سفته سنگ به گوهر

پی نبرد هیچگه به اوج کنیزت

تا ابد ار جبرئیل و هم زند پر

دوزخ از لطف تو ریاضی از گل

جنّت بی مهر تو شرارۀ آذر

رشتۀ امّید انبیا رود از دست

گر نگذاری تو پا بعرصه محشر

گر نگشائی به حشر چشم شفاعت

بسته بود باب خلد بر همه یکسر

باب تو باب المراد دوست نه تنها

دشمن هم ناامید نیست از این در

کار قضا با اشارۀ تو معّین

راه قدر با نظارۀ تو مقّدر

دختر، قد خم کند به حرمت بابا

بابا خم شد به احترام تو دختر

یزدان نازد به اقتدار تو بنده

حیدر بالد به افتخار تو همسر

شخص تو را می سزد که از شرف و قدر

آنش بابا بود، اینش همسر

باغ جنان را موالیان تو زینت

ملک جهانم را سلاله های تو زیور

با چه گناهت زدند سیلی بر رخ

یا به چه جرمت رسید لطمه به پیکر

با چه گناهت شکست قنفذ بازو

ای تو هوادار دست خالق اکبر

با تن درهم شکسته، باز دویدی

در دل دشمن برای یاری حیدر

مولا پیش رخت به زهرا زهرا

زینب پشت سرت به مادر مادر

چشم حسن هر طرف بدست مغیره

روی حسینت بسوی قبر پیمبر

سینۀ ناموس حقّ و صدمۀ مسمار

بیت خداوندگار و شعلۀ آذر

از چه نگشتی خراب خانه هستی

وز چه نماندی ز راه چرخ مدوّر

ای زتو تابنده نور ظاهر و باطن

وی به تو محتاج، خلق اول و آخر

دست خدائی و دستگیر، خدا را

(میثم) از پافتاده را صف محشر