امروز یکشنبه ، ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای منی ای سرزمین اهل دل

 

 

ای منی ای سرزمین اهل دل

ای زاشک زائرت دریا خجل

ای منی ای کعبۀ عشق و وفا

ای منی ای مکتب صدق و صفا

ای منی ای مرکز وصل الله

ای به خیل عاشقان میعاد گاه

ای منی ای وادی افروخته

ای زآه خسته دل ها سوخته

ای منی ای آفتاب نور عشق

ای منی ای گام گامت طور عشق

ای منی ای محفل قرب خدا

ای زمن کرده منیّت را جدا

ساکنانت ساکن کوی حقند

عاشقانت عاشق روی حقند

در کجای دامنت ای خاک پاک

مصطفی صورت نهاده روی خاک

میرسد بر گوش، از این سرزمین

بانگ لبّیک امیرالمؤمنین

خاک اهل دل، تو صحرا بوده ای

شاهد العفو زهرا بوده ای

در کدامین خیمه، ای صحرای راز

با خدا کرده حسین راز و نیاز؟

ای کشیده در تو با امر جلیل

کارد بر حلق پسر دست خلیل

دامن خشکت به از باغ گلیست

خرم از اشک حسین ابن علیست

در کجای دامنت از هر دو عین

بوده جاری در دعا اشک حسین؟

کعبۀ جان قبلۀ دل ها کجاست

خیمه گاه یوسف زهرا کجاست

خاک تو با عطر جان آمیخته

بس که در آن اشک زهرا ریخته

دوست دارم رو در آن صحرا کنم

جستجوی یوسف زهرا کنم

یاد رویش رو به مسلخ آورم

تا چو قربانی جدا گردد سرم

او نهد پا بر سر ببریده ام

بر تن در خاک و خون غلطیده ام

حاجیان جمعند دور هم همه

پس کجا رفته حسین فاطمه (س)

اوست صحرای بلا قربانگهش

بلکه هفتادودو قربان همرهش

او به جای موی سر، سر می دهد

قاسم و عباس و اکبر می دهد

حج او داغ جوانان دیدن است

دور نعش اکبرش گردیدن است

مسلخ او خاک گرم کربلاست

موقف او زیر سمّ اسب هاست

سعی حج او صفا با خنجر است

مروه اش قبر علی اصغر است

کعبه اش خون، زمزمش اشک شب است

در فقایش ناله های زینب است

او رود حجّی که قربانش کنند

در یم خون سنگ بارانش کنند

سجده اش از صدر زین افتادن است

بوسه از حنجر به خنجر دادن است

تا کند در موج خون با حق صفا

سر دهد بر دوست اما از قفا

تا قیامت حج از او بر پاستی

چشم (میثم) در غمش دریاستی