امروز دوشنبه ، ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای خوانده حسن خدای حسنت

 

ای خوانده حسن خدای حسنت

جان دو جهان فدای حسنت

روشنگر دیده محمد (ص)

مرآت خدا نمای حسنت

از نقطه باء ، آیه آیه

قرآن همه در ثنای حسنت

سلطان ستارگان ، شب و روز

بر اوج فلک گدای حسنت

با دیدن روی تابناکت

افتاده مه خدا به خاکت

ما ذره ، تو آفتاب جانی

ما قطره ، تو بحر بی کرانی

در ماه ضیافت الهی

بر خلق خدا تو میزبانی

آقای شباب اهل جنت

مولای زمین و آسمانی

آگه ز درونی و برونی

دانا زنهانی  و عیانی

گلواژه آیه های نوری

روشنگر بزم لامکانی

آئینه حسن سرمدی تو

سر تا به قدم محمدی (ص) تو

ای چشم و چراغ روزه داران

امید همه امید واران

ای سفره میهمانی حق

با بوی خوش تو لاله باران

خاری که تو پا بر آن گذاری

خوش تر بود از گل بهاران

عید تو نوید عفو و رحمت

بر سلسله گناه کاران

در گلشن وحی ، مرغ توحید

مدح تو کند به شاخساران

تو چشم و چراغ بو ترابی

در ماه خدای ، آفتابی

مدح تو طبع من چگونه

اوصاف تو با سخن چگونه

حسن تو چنانکه هست دیدن

ای مظهر ذوالمنن چگونه

یکتائی و جلوه ات ندانم

دل برده ز انجمن چگونه

ما یکسره جسم و مهر تو جان

جان دور شود ز تن چگونه

گیرم که برانیم شوم دور

از کوی تو یا حسن چگونه

این جاست پناه من همیشه

بو توست نگاه من همیشه

با صلح تو زنده تا قیامت

توحید و نبوت و امامت

هرگاه تو راست کربلائی

در صبر و ثبات و استقامت

دشنام ز آشنا شنیدی

لبخند زدیش از کرامت

قد پیش حوادثت نشد خم

ای سرو همیشه راست قامت

با صلح تو شد نصیب دشمن

رسوائی و ذلت و ندامت

این صلح نه فتح مسامین بود

بالله قسم ، صلاح دین بود

ای رشته نه فلک به چنگت

اسلام ، رهین صلح و جنگت

صلح تو قیام تازه ای بود

ز آن خورد سر عدو به سنگت

بالله قسم نبود آنی

دریاری دین حق درنگت

سوگند به عزتت که ذلت

در پیش ستمگر است ننگت

بر قلب عدو نبود جز این

در ترکش مصلحت خدنگت

تو رهبر صلحی و قیامی

از هر دو جهت به ما امامی

روزی که به صدر زین نشستی

یکباره صف عدو گسستی

خود یک تنه پشت لشگری را

بر خاک رساندی و شکستی

از چار طرف به سوی دشمن

با تندر خشم را بستی

هر کس که ز پا فتاده میگفت

بالله خدای را تو دستی

یک روز به پاس حق ستادی

یک روز به حفظ دین نشستی

ای صلح و قیام تو الهی

از سوی خدات پادشاهی

در طاعت تو مدام باید

از حکم تو احترام باید

گر صلح کنی سکوت نیکو

ور جنگ کنی قیام باید

شمشیر تو در نیام اگررفت

تیغ همه درنیام باید

تو بر همگان امام و ما را

فرمانبری از امام باید

اسلام محمدی (ص) هماره

در خط تو مستدام باید

ای صبر زتو شجاعت از تو

توحید بود اطاعت از تو

ای جان جهانیان فدایت

عالم همه سائل گدایت

ای تکیه گه گناه کاران

دیوار بقیع با صفایت

هم چشم فلک به بذل دستت

هم روی ملک به خاک پایت

جدو ، اب و مادر و برادر

مشتاق جمال دل ربایت

گریان نبود به روز محشر

چشمی که بگرید از برایت

تا نامه خویش را بشویم

شد اشک غم تو آبرویم

ما گمشده و تو رهنمائی

ما یکسره درد و تو دوائی

ما قطره کوچک و تو دریا

ما ذره ، تو آفتاب مائی

ما عبد ذلیل و تو عزیزی

ما مور ضعیف و تو همائی

ما عرض دعا تو باب حاجت

ما عاجر و تو گره گشائی

سبطی و امین و حجه الله

بری و ذکی و مجتبائی

پیرایه دل ز نقش داغت

دل شمع مزار بی چراغت

ذکر خوش ما حکایت توست

حرف دل ما روایت توست

با دست تهی خدا گواه

سرمایه ما ولایت توست

هر گام که سوی حق نهادیم

بالله قسم از هدایت توست

دست همه سوی آستانی

چشم همه بر عنایت توست

از روز نخست ، آفرینش

پاینده به ظل رایت توست

با آنکه همه گنه کاریم

گرد حرمت پناه داریم

ای چشم بد از جمال تو دور

ای داده به چشم انبیا نور

گرد حرم تو کحل موسی

خاک قدم تو زینب طور

گیتی به هدایت تو آباد

جنت به ولایت تو معمور

شیرینی عشق تو فکنده

در اهل زمین و آسمان شور

مه پرتوی از تجلی حسن

خورشید ، ز خجلت رخت کور

(میثم) به زبان هر آنچه آرد

از لطف و عنایت تو دارد