امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای حجــرۀ تـو کعبـۀ افـلاک در زمیـن

 


در مدح حضرت زهرا

 

 

ای حجــرۀ تـو کعبـۀ افـلاک در زمیـن

 

جبریـل را بـه خـاک در خانـه‌ات جبین

 

با آن کـه هست رکـن همه رکن‌هـا علی

 

بـودی تــو رکـن اعظـم آن قبلــۀ یقین

 

تو کیستی که چهره به پایت نهد حسین؟

 

تو کیستی که گشته علی با تو هم‌نشین؟

 

اسمـاء تـوست شاهد اوج جلال تو

 

جبریل، پر شکسته به سیر کمال تو

 

****

 

تـو روح پـاک در تــن پــاک پیمبری

 

هم جان مصطفایی و هم رکن حیدری

 

در هل‌اتی و کوثر و تطهیر و قدر و نور

 

معلـوم می‌شـود که تو از مـدح برتری

 

وصـف تــو را بــه ام‌ابیهـا رقـم زدند

 

تنهـا تویی که بر پدر خویش، مـادری

 

عیسی چو باغ لاله دمیده است از دمت

 

از مـا سـلام بر دو مسیح و دو مریمت

 

****

 

ای زیـر سایـۀ تو جهـان‌گستر، آفتاب

 

بـر خانـۀ گلیــن تـو آرد سـر، آفتاب

 

تا صبح حشر، چادر خجلت کشد به سر

 

یک دم اگر تو چهره گشایی در آفتاب

 

بالله قسـم کـه فخـر کند بر ستارگان

 

بر تـو اگـر خطاب کنـد مـادر، آفتاب

 

از آفتاب برتـر و از آسمان سری

 

تنها ستارگان زمین را تو مادری

 

****

 

تـو آفتـاب خلق جهــان ذرّه‌های تو

 

تو دستگیر مایـی و مـا خاک پای تو

 

اصـلاً جهان نبود، تو بودی و بعـد تو

 

گردیـد خلـق، خلقـت عـالم برای تو

 

گردیـد خلـق، خلقـت عـالم برای تو

 

هجده بهار داری و گم گشته روزگار

 

در بیــن ابتــدای تــو و انتهـای تو

 

با آنکــه سایـۀ تـو بـود بـر سر همه

 

قدر تو مثل سورۀ قدر است فاطمه

 

****

 

در وصف تو لبم به سخن وا نمی‌شود

 

قطره حـریف وسعت دریا نمی‌شود

 

پـروندۀ عبــادت و طاعــات انبیا

 

والله بـی ولای تـو امضـا نمی‌شود

 

احمد که سایه‌اش همـه را سایـۀ خداست

 

گوید به حشر، دختر من فاطمه کجاست؟

 

****

 

تـو مــادر تمـامی خوبــان عـالمی

 

تو بوستـان جنـت گل‌هـای مریمی

 

روح تو در وجود تو روح محمد است

 

پیغمبر است تـو، تـو رسول مکرمی

 

از بندگی جلال خدایی گرفته‌ای

 

در عین بندگیت خدای مجسمی

 

محشر کتاب منقبت توست فاطمه

 

آن روز، روز سلطنت توست فاطمه

 

****

 

آن روز روز سلطنت و اقتــدار توست

 

جنت، جحیم، یکسره در اختیار توست

 

تا از کـرم بـه عرصۀ محشر قدم نهی

 

حتی دل رسـول خـدا بی‌قرار توست

 

روزی که مادر از پسـر خود کند فرار

 

خواهند دید شیعۀ تو در کنار توست

 

روز جـزا بـه جـای خدا داوری کنی

 

ما را به لطف و مرحمتت مادری کنی

 

****

 

چون رو به سوی عرش، به امر خدا کنی

 

یک لحظه دوستـان خودت را صدا کنی

 

چونان که مرغ، دانه جدا می‌کند ز خاک

 

ما را بـه دسـت مرحمت خود سوا کنی

 

دسـت دعـا به سوی خـدا می‌کنی بلند

 

تـا شیعــه را ز آتـش دوزخ رهــا کنی

 

بغض همه به فیض تو تکبیر می‌شود

 

آن روز نـام فاطمـه تفسیـر می‌شود

 

****

 

آن کس که گشت قاتل ثلث زراره‌ات،

 

ابـر سیـه کشیـد بــه روی نظاره‌ات،

 

بـا شـدت تمــام تــو را تازیـانه زد،

 

بشکست ضرب سیلی او گوشواره‌ات،

 

آن کـو قبـالۀ فـدکت را ز هم درید،

 

وز او رسید ضربـه به پهلو دوباره‌ات،

 

با آن که نیست راه نجاتی برای او

 

ترسم که باز، درگذری از خطای او

 

لطف تـو و کـرامت تـو فوق عالم است

 

گر کل خلق را به تو بخشد خدا، کم است

 

سجــادۀ نمــاز تـــو آغــوش کبــریا

 

دست تـو بوسه‌گـاه رسـول مکرم است

 

چـون صحبت از شفاعت روز جزا شود

 

نــام تــو از تمـام شفیعان مقدم است

 

«میثم» همیشه در گرو منت شماست

 

لطف و عطا و جود و کرم عادت شماست