امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای به دست کرمت چشم خلایق نگران

 

ای به دست کرمت چشم خلایق نگران

تربت گمشده ات کعبۀ صاحب نظران

دل ابناء زمان خانه ی درد و غم تو

پیش تر از رحم مادر و صلب پدران

کرده در محضر تو با ادب از جای قیام

سیّد و رهبر پیغمبر پیغامبران

به خدایی که تو را بر همۀ خلق گزید

که تو خود دیگری و خلق دو عالم دگران

مدح تو شهد کلام خوش شیرین دهنان

وصف تو گوهر لعل لب والا گهران

برد از شهر مدینه به فلک بوی بهشت

تا نسیم است به خاک درت از رهگذران

دست تو دست خداوند تعالی است مگر

که به تعظیم نبی خم شد و زد بوسه بر آن

گردش چشم تو در حشر کند خاموشش

می زند شعله چو از سینۀ دوزخ  فوران

سجده بر مُلک تو و مِلک تو آرند مَلک

سر به خاک سر کوی تو گذاردند سران

قبر گمگشتۀ تو در دل بشکستۀ ماست

راز پوشیده شده از نگه بی بصران

تربت مخفی تو خون به جگرها کرده

ای نثار حرمت گریۀ خونین جگران

از چراغ تو اگر نور نگیرد عالم

علم او بار کتاب است که بر پشت خران

جهلشان عایشه را داد به زهرا ترجیح

وای من دین چه کشیده است از این کور و کران

دسته ای حقّ تو را برده گروهی به سکوت

داد از ددمنشان، ننگ بر این بی ثمران

تا ستاند ز عدو داد تو را منتظرند

کآید از پرده برون منتظر منتظران

کاهی از خرمن غمهای تو و شوهر تو

بر سر شانۀ افلاک گران است گران

یا محمّد (ص) سری از خاک بر آر و بنگر

که چه کردند به زهرای تو بیداد گران

دختر کوچک او آه کشید از دل و گفت

مادرم را  نزنید ای زخدا بی خبران

دست سنگین مغیره چو به بالا می رفت

چشم گریان حسن بود به مادر نگران

زدن دختر مظلومه سر قبر پدر

اف بر آن سنگدلان لعن بر آن بی پدران

می سزد باشد از این غم همه دم «میثم» تو

مو کنان مویه کنان اشک فشان جامه دران