امروز جمعه ، ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
امشب رسول الله را قرآن دیگر شد عطا

 

 

 

امشب رسول الله را قرآن دیگر شد عطا

قرآن دیگر از خدا با نام کوثر شد عطا

از مخزن سراللّهی تابنده گوهر شد عطا

در نقش دختر بر پدر فرخنده مادر شد عطا

سادات حورالعین به او از حیّ داور شد عطا

جان مجسّم شد عطا روح منّور شد عطا

مصداق کوثر آمده روح پیمبر آمده

همگام حیدر آمده زهرای اطهر آمده

خود قدر و شام قدرها پنهان به تار موی او

از بوسه های مصطفی انداخته گل روی او

ای اهل جنّت بشنوید از عطر جنّت بوی او

انسیّة الحورا ولی حوراست خاک کوی او

تصویر حسن کبریا در طلعت دلجوی او

برتر ز کلّ انبیا فرزند و باب و شوی او

جبریل مرغ بام او مفتاح جنّت نام او

در بذل، گردون جام او در عزم، هستی رام او

اختر چه اختر برتر از ماه جهان آراست این

دختر چه دختر مادر خورشید عاشوراست این

مرآت سیمای فسبحان الّذی اسراست این

معصومه و منصوره و انسیّة الحوراست این

راضیّه و مرضیّه و صدیّقه الکبراست این

هم دُرّة البیضاست این هم زهرة الزهراست این

در رتبه هم شأن علی در قدر قرآن علی

روح است و ریحان علی جان و جانان علی

الله، یک صدّیقه و دو عیسی و دو مریمش

جان هزاران مریم و عیساست جاری از دمش

پیش از ولادت مادری بر کلّ نسل آدمش

بر دامن لطف و کرم پیوسته دست عالمش

در چادر عصمت بود روح القدس نامحرمش

روح دو صد روح القدس چون گل نثار مقدمش

رضوان و کلّ هست او مرهون او پا بست او

دست الهی دست او تیر قضا در شست او

با دیده ی دریاییم با سینه ی سیناییم

با ناله ی تنهاییم با سوز عاشوراییم

با زشتی و زیباییم با پیری و برناییم

با این صحراییم با این سر سوداییم

با هستی و داراییم با پستی و بالاییم

زهراییم زهراییم زهراییم زهراییم

سر تا به پایم زمزمه ذکرم به لب بی واهمه

یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

تو کیستی تو کوثری بر چرخ عصمت محوری

هم کبریا را مظهری هم انبیا را رهبری

ختم رسل را دختری شیر خدا را همسری

دین خدا را یاوری خون خدا را مادری

در خلق و خو پیغمبری در عزم و همّت حیدری

ناموس حیّ داوری زهرای زینب پروری

قرآن دعایی بر لبت ایمان چراغ مکتبت

حورا کنیز زینبت شب عاشق ذکر شبت

در چار بانوی بهشت اوّل تویی آخر تویی

فلک نجات خلق را سکّان تویی لنگر تویی

بر رحمةُ للعالمین دختر تویی مادر تویی

بر شیر حق یعنی علی همسر تویی یاور تویی

رضوان تویی جنّت تویی میزان تویی محشر تویی

قرآن تویی کوثر تویی احمد تویی حیدر تویی

خیل ملایک در صفت گردون غبار رفرفت

هم روزی مادر کفت هم نام ما در مصحفت

مریم گرفته دست خود بر رشته های چادرت

آورده عیسی از فلک روی تضرّع بر درت

روح الامین آرد سلام از سوی حیّ داورت

موسی به سینا می برد فیض از فروغ منظرت

ختم رسل گیرد چو جان ای جان قرآن در برت

گه خیزد از جا پیش پا گه خم شود در محضرت

گردون مطیع میل تو هستی نمی از سیل تو

جنّ  و ملایک خیل تو محو صلوة اللّیل تو

ای شیر حق حیران تو، تو کیستی تو کیستی؟

ای چرخ در فرمان تو، تو کیستی تو کیستی؟

ای انبیا قربان تو، تو کیستی تو کیستی؟

ای جان احمد جان تو، تو کیستی تو کیستی؟

ای عقل سرگردان تو، تو کیستی تو کیستی؟

ای قدر و کوثر شأن تو، تو کیستی تو کیستی؟

آن کس که گوید مدح تو من نیستم من نیستم

ای برتر از درک همه من کیستم من کیستم

بی تو ولایت خویش را باور ندارد فاطمه

بی تو نبوّت لحظه ای محور ندارد فاطمه

بی تو محمّد (ص) تا ابد کوثر ندارد فاطمه

بی تو امیرالمؤمنین همسر ندارد فاطمه

بی تو امامت هیچگه مادر ندارد فاطمه

بی تو عبادت روح در پیکر ندارد فاطمه

با خاک کویت آبرو بر خلق عالم می دهی

وز باغ مدحت میوه ها بر نخل «میثم» می دهی