امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
امـام خانـه‌نشیـن مـدینـه! شوهـر مـن!

 

 

 

 

امـام خانـه‌نشیـن مـدینـه! شوهـر مـن!

 

حلال کن کـه رسیده است روز آخـر من

 

خـدا گـواست کـه از فـاطمه بـه خانۀ تو

 

خـلاف سـرنـزده ای یگانـه همسـر من!

 

مـرا بــه طــور نهانـی شبانه غسـل بده

 

اگـرچـه آب شـده مثـل شمع، پیکر من

 

سیــاهی بــدن و صــورت کبـود مــرا

 

خـدا کنـد کـه نبیند خدیجـه، مادر من

 

ازایـن بـه‌بعـد شـود خانـه‌دار خانـۀ تـو

 

بـه جـای مـادر خود چارساله دختر من

 

هنـوز حامی تو چشـم خود نبسته علی!

 

چـرا غـریب نشستی کنـار بستــر مـن؟

 

سکوت و صبر تو آتش زده است بر جگرم

 

چقدر صبر؟ کمی گریه کن به خاطر من

 

بــرای یـاری تـو بیـن آن در و دیـوار

 

کسی نبـود به جز محسن تو یـاور من

 

هـزار بـار شـدم کشتـه بـاز هـم از تو

 

دفاع کردم و گفتم: علی‌ست رهبر من

 

شرار آتـش و رخسار فاطمه «میثم!»

 

خدای من! شـود آیا چگونه باور من؟