امام خانـهنشیـن مـدینـه! شوهـر من!
حلال کن که رسیده است روزآخرمن
خدا گـواست کـه از فـاطمه به خانۀ تو
خلاف سرنـزده ای یگانـه همسر من!
مـرا بـه طـور نهانـی شبانه غسل بده
اگرچه آب شده مثـل شمع، پیکر من
سیــــاهی بــدن و صـــورت کبـود مــرا
خدا کنـد کـه نبیند خدیجـه، مـادر من
از ایـن به بعـد شـود خانـهدار خانـۀ تـو
بـه جـای مادرخود چارساله دختر من
هنوزحامی توچشم خود نبسته علی!
چرا غریب نشستی کنـار بستـر من؟
سکوت وصبر توآتش زده است برجگرم
چقدرصبر؟کمی گریه کن به خاطرمن
بــــرای یـــاری تـــو بیــن آن در و دیـوار
کسی نبود به جز محسن تو یـاور من
هــزار بـار شـدم کشتـه بـاز هـم از تـو
دفاع کردم و گفتم:علیست رهبرمن
شرار آتـش و رخسار فاطمه «میثم!»
خدای من! شـود آیا چگونه بـاور من؟