امروز جمعه ، ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای مرغ سحر سحر مبارک

 

ای مرغ سحر سحر مبارک

ای دامن شب قمر مبارک

ای وادی مکّه نور، تبریک

میلاد شجر به طور تبریک

ای همسر نور و مادر نور

ای بحر یگانه گوهر نور

دُرِّ صمدیّتت نتیجه

بر خویش ببال ای خدیجه

ای مادر مادر هدایت

ای مریم مریم ولایت

بیت تو بهشت حیّ دادار

دامان تو شد بحارالانوار

مولود تو جانِ جانِ مکّه

روح حرم و روان مکّه

آنان که تو را کنیز بودند

در سایه تو عزیز بودند

همگامِ محمّدت چو دیدند

از بیت تو سخت پا کشیدند

اینان که هماره بت پرستند

نامحرم سرّ داور استند

بیگانه ی عرصه ی ظهورند

کورند اگر چه غرق نورند

ای قابله ات هزار هاجر

از شوق تو بی قرار هاجر

زن های بهشت با تو همدم

زهرای تو روی دست مریم

ای مادر سوره ی تبارک

مولود مبارکت مبارک

این کوثر و نور و قدر و طاهاست

این مادر یازده مسیحاست

ای مادر مادر دو مریم

ای سیّده ی زنان عالم

زهرای تو احمد است آری

تأنیث محمّد (ص) است آری

این است که ذات اقدس هو

ناکرده هنوز خلقت او

در علم خود از جلال و شأنش

دانسته نمود امتحانش

این است که خالقش ستوده

روزی که جهان نبود بوده

این است که در بهشت، آدم

حیرت زده زد زمدح او دم

این است که فاطمه است نامش

از خاتم انبیا سلامش

این است که ذات بی نیازش

نازد به عبادت و نمازش

این است که در رحم سخن گفت

اسرار خدای ذوالمنن گفت

جبریل به عرش رام او بود

بر کشتی نوح نام او بود

ای دختر نور و کفوِ یاسین

ای بضعه ی خاتم النبیّین

محبوبه ی ذات حیّ سرمد

ممدوحه ی حضرت محمّد (ص)

تو لیله ی قدر کبریایی

تو مادر کلّ انبیایی

قرآن به فضیلتت گواه است

هر لحظه ی تو هزار ماه است

در خلوت ذات حیّ معبود

آنجا که خدا و مصطفی بود

دادار وجود، کوثری داشت

در مخزن نور، گوهری داشت

چون دید که این یگانه گوهر

از خلقت اوست پربهاتر

تا بار دگر دهد بهایش

بخشید به شخص مصطفایش

سوگند به ذات حیّ سرمد

سوگند به بنده اش محمّد (ص)

آن گوهر پر بها تو بودی

کز شخص رسول دل ربودی

ای ملک خدا مدینه ی تو

جنّت نفسی زسینه ی تو

خاک حرمت سرشتِ شیعه

جای قدمت بهشت شیعه

یک قطره زاشگ تو است کوثر

یک سایه زقامت تو محشر

یک خادم درگه تو حورا

یک نام مبارک تو زهرا

یک حکم تو را هزار طاعت

یک اجر محبّتت شفاعت

کوثر نمی از محبّت تو

تطهیر، گواه عصمت تو

شمسی و دو گوشواره داری

در کلّ زمین ستاره داری

سادات همه ستاره ی تو

عالم همه یادواره ی تو

جبریل، ولایت تو هستش

بر ریشه ی چادر تو دستش

محراب بغل گشوده ی تو

تکبیر به لب سروده ی تو

سجّاده بود به تار و پودش

اوصاف تو خوشترین سرودش

با آنکه به خاک بی نشانی

خورشید هزار کهکشانی

تهلیل تو بهترین شهادت

تسبیح تو بهترین عبادت

هر روز به تو نماز نازد

هر شب به تو بی نیاز نازد

قرآن به تو قلب خود گشوده

مشتاق تلاوت تو بوده

گلواژه ی حمد بر لب تو

شب محو نماز زینب تو

با یاد تو لحظه ها هزاره

بگشا به خطابه لب دوباره

بازآ و بخوان زسوز سینه

یک خطبه به مسجد مدینه

بازآ و دوباره از ولایت

با خطبه ی خویش کن حمایت

با آنکه چراغ انجمن هاست

مثل تو هماره شیعه تنهاست

باشد که رسد به گوش عالم

فریاد تو از زبان «میثم»