امروز سه شنبه ، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای مزار من چراغ قلب ایران شما(امام هشتم علیه السلام با ایرانیان)

 

ای مزار من چراغ قلب ایران شما

آسمانی ها زمین بوس خراسان شما

سایه ی گلدسته هایم سجده گاه آفتاب

گنبد زرّین من خورشید تابان شما

من حجازی میربان کلّ خلق عالمم

گشتم اینک در بهشت طوس مهمان شما

آمدم در محفل پروانه های اهل بیت

از کرامت گشته ام شمع فروزان شما

صبحدم چون بگذرد از طرف ایوانم نسیم

چارده معصوم گُل روید به دامان شما

قبله ی هفتم وصیِّ هشتم ختم رسل

ضامن آهوی صحرا و بیابان شما

آب سقّا خانه ی من لذةٌ للشّاربین

گرد صحنین ام بود داروی درمان شما

می فروزد پرتو مهرم به دل ها روز و شب

می دمد عطرم زخاک مُشک افشان شما

قلبتان از نور من پیوسته می گیرد صفا

پر بود از شور من دائم نمکدان شما

ای مرا همسایه، یاران خراسانیِّ من!

با شمایم جان زوّار من و جان شما

وادی ایمن بود ایران، خراسان است طور

زاده ی موسی بود موسی بن عمران شما

گر شما باشید با ما در خط فرمان ما

آورم فرمانروایان را به فرمان شما

شعله های فتنه سر برداشتند از چار سو

در پی سوزاندن بنیاد و بنیان شما

مهر من برداً سلاما بوده در این سرزمین

با ولای من شده آتش گلستان شما

مهر مقبولیّ تهلیل شما مهر من است

دوستیِّ ما بود امضای ایمان شما

تا رضا دارید در میدان ایثار و شرف

هیچ نامردی نگردد مرد میدان شما

این کبوترها همه هستند دور این حرم

در کنار من هوادار و نگهبان شما

هر کجا رفتید برگردید سوی این حرم

جز سر کوی رضا دنیاست زندان شما

پرچم سبزی که باشد بر فراز قبّه ام

تا قیامت آبرو بخشد به ایران شما

مهر ما بوده است پیش از بودتان در آب و گل

مدح ما شد ثبت از اوّل مهر دیوان شما

جانتان بی ما نگردد از بدن هاتان جدا

می شود آغاز با ما روز پایان شما

گر ولای ما در ایران شما حاکم نبود

در گل ولای عدم گُم بود تهران شما

نیست بیم از فتنه ی اهریمنان کور دل

تا امام هشتم است اینجا سلیمان شما

من خراسان را برای خویش کردم انتخاب

خواهرم معصومه در قم گشت مهمان شما

نیستم تنها در این دنیا شما را همجوار

با شماین در صراط و حشر و میزان شما

پرچم توحیدتان با مهر من در احتزاز

زنده و جاوید باد اسلام و قرآن شما

در کنار آفتاب صحن من نبود عجب

گر بتابد قرص خورشید از گریبان شما

بشکفد بر لب گل لبخندتان هنگام مرگ

گر به روی من بیفتد چشم گریان شما

تشنه ی آب حیاتید و نمی دانید هست

آب سقّا خانه ی من آب حیوان شما

هر که شد زوّار من در عرش زوّار خداست

این روایت بوده از آغاز درشان شما

امتحان کردم، اگر صد بار در هم بشکنید

نشکند یک بار با ما عهد و پیمان شما

با وضو باشید ای اهل خراسان تا که هست

جای پای زائر من در خیابان شما

بضعه ی پاک نبی در شهرتان مدفون شده

عطر زهرا می دمد از باغ و بستان شما

می شود دریای رحمت در کنار صحن من

قطره ی اشکی که می افتد زمژگان شما

بیم تان از خشم طوفان ها نباشد تا رضاست

ناخدا و کشتی و دریا و سکان شما

در پی یک عمر حقّ هم جواری روز و شب

از ره رأفت کمر بستم به احسان شما

خون ما می جوشد اینجا از تن پیر و جوان

مهر ما آموخته طفل دبستان شما

بر همه آزادگان در سایه ی ما نور داد

نهضت اسلامی پیر جماران شما

چشم صد یعقوب در این آستان بینا شود

یوسف زهراست اینجا ماه کنعان شما

با خدا هم صحبتید و با رضا همسایه اید

اهل مشهد! جان «میثم» باد قربان شما