امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای قلم ای کتاب آیات وحی

 

ای قلم ای کتاب آیات وحی

ای گهر افشان روایات وحی

ای همه دم هم نفس جبرئیل

خورده قسم بر تو خدای جلیل

خطّ تو با حکم حق آمیخته

گوهر وحی از دهنت ریخته

نقش تو بر لوح کلام خداست

خوانده و ناخوانده پیام خداست

وحیِ مکرّر بنویس ای قلم

سوره ی کوثر بنویس ای قلم

تا بدهی روح به آب و گلم

فاطمه بنویس به لوح قلم

فاطمه قرآن رسول خداست

پاره ی تن جان رسول خداست

فاطمه در لوح و قلم فاطمه است

فاطمه سر تا به قدم فاطمه است

فاطمه نقش قلم ابتداست

فاطمه یک لیله ی قدر خداست

فاطمه تورات و زبورِ علی است

کوثر و هل اتی و نور علی است

از همه اسرار حق آگاه اوست

حجّت کلِّ حجج الله اوست

بیت گلینش حرم داور است

قبله ی جان و دل پیغمبر است

مدح وی از گفته ی ما برتر است

انّا اعطیناک الکوثر است

او دگر و ما همگان دیگران

مادر پیغمبر و پیغمبران

شمع فروزانِ دل آدم است

خاک کف پاش گِل آدم است

در گِل آدم گر از او دم نبود

حوّا حوّا، آدم آدم نبود

کیست فروغ ازلی، فاطمه

کیست مسیحای علی، فاطمه

گو همه ریزند گهر از دهن

کیست که از فاطمه گوید سخن

بینش و علم و خرد و عقل و هوش

تا ابد از کوثر او جرعه نوش

ریشه ی توحید نخ چادرش

روزی مخلوق به دست پُرش

سیّده ی کلّ نسا کیست او

محور اصحاب کسا کیست او

وصفش سرمایه ی لوح و قلم

نامش در پنج تن آمد علم

تا ببرد نام از آن پنج تن

گفت خدای احد ذوالمنن

فاطمه است و پدر فاطمه

شوی و شبیر و شبر فاطمه

سیّده، انسیّه ی حورا سرشت

میوه ی پاکیزه ی باغ بهشت

آینه ی روی خدا روی او

جنّت، جنّت شده از بوی او

کی به جز او مام پدر می شود

مادر شبّیر و شَبَر می شود

چشم بد از ماه جمالش به دور

کیست جز او روی بگیرد زکور

عطر بهشت از دو گل یاس او

بوسه ی جبریل به دستاس او

خیل رسل مات جلال وی اند

شیفته ی صوت بلال وی اند

فضّه ی او هر و هر نفس

آیه ی قرآن به لبش بود و بس

ای تو همه دار و ندار علی

روی تو شمع شب تار علی

آینه ی روی رسول خدا

روح دو پهلوی رسول خدا

پیک خدا پیش تو زانو زده

بوسه به درگاه تو بانو زده

خوانده بسی قصّه ی ننوشته ات

گفته زآینده و بگذشته ات

پیش تو جبریل گشوده زبان

تا به کلاس تو دهد امتحان

آنچه که روز ازل از تو شنفت

نکته به نکته همه را باز گفت

قطره که از بحر ندارد فزون

ذرّه به خورشید دهد نور چون

پیک خدا طوطی باغ تو بود

پاره ای از نور چراغ تو بود

میوه چه دارد که نباشد زباغ

نور کجا جلوه کند بی چراغ

ای فدک ملک خدای جلیل

طایر هر نخل تو صد جبرئیل

عصمت حق بانوی مُلک و مَلَک

یک کف جود تو هزاران فدک

نقش قدم های تو در چشم عرش

بال ملک پیش کنیز تو فرش

نانِ شب خویش به سائل دهی

فاطمه تو کی به فدک دل دهی

بردن نام فدک از چون تو کس

خواستن حقّ علی بود و بس

نام فدک رمز قیام تو بود

خطّ حمایت زامام تو بود

هستی مُلک و مَلک از بود توست

جیفه ی دنیا همه مردود توست

غصب فدک حیله و نیرنگ بود

با علی و آل علی جنگ بود

غصب خلافت به فدک بسته بود

سر خط یک حیله ی پیوسته بود

فتنه ی این حیله جهان را گرفت

تیره گیش عمق زمان را گرفت

پر شد از این فتنه زمان و زمین

ریخت شرارش به سر مسلمین

مدینه آبستن بیداد بود

حنجره هزار فریاد بود

توطئه ی شوم حقیقت کُشی

وحشت، بی تفاوتی، خامشی

رفته فقط دو ماه و نیم از غدیر

نور شده در کف ظلمت اسیر

وحی خداوند شده پایمال

چیره به امّت شده کفر و ضلال

بسته شده چشم خدا بینشان

دین شده چون جامه ی چرکینشان

مار برون آمده از آستین

یار به خانه شده خانه نشین

دست ولایت شده در سلسله

کور شده راهبر قافله

با که توان گفت که روباه پیر

آمده با حیله مسلّط به شیر

دیو کجا غرفه ی حورا کجا

دود کجا خانه ی زهرا کجا

دود کجا خانه ی مولای من

وای من و وای من و وای من

دشمن زهرا و علی کور شو

مغیره از بیت خدا دور شو

لطمه به ناموس خدا می زنی

پیش علی فاطمه را می زنی

فاطمه بین در و دیوار سوخت

نه، جگر احمد مختار سوخت

بانگ بزن بر همه روح الامین

کوثر قرآن شده نقش زمین

سوخت عدو باب عبادات را

کشتند یک سوّم سادات را

ای همه ظلم و ستم و کج روی

منکر قتل فاطمه می شوی

ای دل و چشم تو همه بی فروغ

راستی انکار تو باشد دروغ

گفته ی کذاب تو بود توطئه

قاتل زهرا نشود تبرئه

دست قسم بر روی قرآن نهم

نزد خداوند شهادت دهم

فاطمه قربانی راه علی است

کشته ی بی جرم و گناه علی است

شاهد من سه سند محکم است

محسن و دفن شب و عمر کم است

«میثم» دارد این سؤال از همه

کجاست قبر مخفی فاطمه