امروز سه شنبه ، ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دوبیتی ها

 

 

امــام صابــران بـودم، خمیدم 
جدا از شاخه شد یـاس امیدم 
چو دست از جسم عباسم جدا شد 
سـر خود را به نوک نیزه دیدم

قدم چون شاخه بشکسته خم شد 
کـه دستم بودی و دستت قلم شد 
مخور غم گر علم از دستت افتاد 
ســرت بـر نیزۀ دشمن عَلم شد

 

تـو دیگـر جز پیمبر را نبینی 
لـب خشـکِ بـرادر را نبینی 
از آن رو بسته شد چشم تو با تیر 
که دیگر اشک اصغر را نبینی

 

کنــار عـلقمه وقتـی رسیـدم 
که مرگت را به چشم خویش دیدم 
هـزاران تیـر در قلبم فرو رفت 
ز چشمـت تیـر را برون کشیدم