امروز یکشنبه ، ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیده دریای اشک ماتم اوست

 

 

دیده دریای اشک ماتم اوست

دل بهشت مبارک غم اوست


هر مه نو که سر زند ز افق

گوئیا اوّلین محرّم، اوست


قرص خورشید بر فراز سپهر

نقطه ای از کتاب ماتم اوست


از دو عالم گذشتم و دل من

پر زنان گرمِ سیر عالم اوست


هر که بی او بهشت می‌طلبد

هر کجا رو کند جهنّم اوست


محفل گرم اولیای خداست

هر کجا سایه ای زپرچم اوست


کشتۀ راه کشته ای گردم

که خداوند صاحب دم، اوست


سایه بر آفتاب حشر زند

سر هر کس که خاک مقدم اوست


در حریم وصال حق با خویش

هر که نامحرم است محرم اوست


دو جهان را به درهمی نخرد

عاشق صادقی که دَرهم اوست


همه شب یا زخم های تنش

گریه باید که اشک مرهم اوست


یافتم ره از آن بکعبۀ دل

که دو چشمم همیشه زمزم اوست


دار عشقش زدار جنّت به
به خدا این یقین «میثم» اوست