امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
بی عطر تو به باغ ولایت بهار نیست

 

بی عطر تو به باغ ولایت بهار نیست

بی مهر تو به نخل عمل برگ و بار نیست

یک لحظه بی محبّت تو روحِ زندگی

در سال و ماه و هفته و لیل و نهار نیست

احمد که گفت جان محمّد (ص) فدای تو

گفتار اوست وحی الهی، شعار نیست

طاعات جنّ و انس و مَلَک را به روزِ حشر

منهای دوستیّ شما اعتبار نیست

مُلک وجود گم شده ای در مزار تواست

کی گفته بانوی دو جهان را مزار نیست

با تو، لوای نصر امامت در اهتزاز

بی تو به هفت چرخِ نبوّت مدار نیست

در منطق تو معجزه ی بدر و خیبر است

تیغ خطابه ی تو کم از ذوالفقار نیست

سجّاده را زمهر جبینِ تو آبرو

محراب را زشوق نمازت قرار نیست

پرواز معرفت به جلالت نمیرسد

زیرا که قدرِ قدر به کس آشکار نیست

روز جزا که حقّ دهدت اختیارِ تام

ما را به جز اراده ی تو اختیار نیست

جز نام تو به برگِ عبور بهشت، ثبت

جز مهر تو بر آتش دوزخ مهار نیست

در اوج هفت گنبدِ گردون ستاره ای

مانند چشم پاک تو شب زنده دار نیست

آزردن دلِ تو، جز آزردن رسول

خشمِ تو غیرِ خشم خداوندگار نیست

ای هل اتی به شأن تو و خلق، سائلت

مسکینم و به هیچ کسم جز تو کار نیست

احسان و جود، عادتان بوده از نخست

لطف و کرم زغیرِ شما انتظار نیست

با تو شرار نار، گُل تازه می شود

بی تو گُل بهشت به جز مشت خار نیست

از رحمت خدا شده مایوس و ناامید

آنکس که بر عطای تو امّیدوار نیست

بوی خدا دهیّ و نبی پر زعطر توست

در باغ وحی بی نفست لاله زار نیست

فردا که آتش از همه سو شعله می کشد

ما را به جز محبّت زهرا حصار نیست

بی شبهه پا به قعر جهنّم گذاشته

آنکو به حشر پشت سرت رهسپار نیست

گیرم هزار سال کند عمر آدمی

عمرش به دون مهر تو جز احتضار نیست

پیوسته کور بوده و پیوسته کور باد

چشمی که در مصیبت تو اشکبار نیست

ای لاله های گلبُن کوثر ندا دهید

سیلی سزای برگِ گل داغدار نیست

ای لاله ی خزان شده رفتی و بعد تو

دیگر به لاله زار ولایت بهار نیست

بابت هماره سوخت و بر خلق نور داد

پاداش نور بخشی او دود نار نیست

بی مهر روی تو شده روز علی سیاه

دیگر بر او تفاوت لیل و نهار نیست

بر چار کودکت که عزادار مادرند

جز اشگ و آه و سوز دل و حال زار نیست

سوزد دلم هماره که جز زخم میخِ در

بر سینه ی مقدّس تو یادگار نیست

بر قبر تو نوشته به خونِ دل علی

داغی به سینه سخت تر از داغ یار نیست

برخیز ای خدیجه به یاریِّ دخترت

کورا به غیر فضّه کسی در کنار نیست

باید به روی تربت پنهان تو نوشت

سیلی به داغدیده زدن افتخار نیست

یک لحظه از دو چشم تو «میثم» روان مباد

اشکی که در محبّت زهرا نثار نیست