امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
بنام رحمان و رحیم خُدا

 

بنام رحمان و رحیم خُدا

لب به سخن واکنم از ابتدا
حکایت از محشر کبرا کنم

ترجمه خُطبة زهرا کنم
بعد نبی پاسخ حقّ نمک

غصب خلافت شد و غصب فدک
عصمت حق فاطمه دُخت رسول

کفو علی ام ابیها بتول
غصب فدک دوری روی پدر

بی کسی شوهر و قتل پسر
شُعله شد و از دل او سرگرفت

مُهر سکوت از لب خود برگرفت
ناله به دل اشک به چشم ترش

رو بسوی مسجد پیغمبرش
زنان هاشمی بدنبال او

محو کمال و مات اجلال او
در پس پرده حجاب ایستاد

ناله زد و آه کشید از نهاد
پای صدای نالة فاطمه

ریخت به هم نظام مسجد همه
گریه زمام خود ز کف داده بود

مدینه در تلاطم افتاده بود
صدای گریه شد چو کم کم خموش

به خطبة فاطمه دادند گوش
عصمت حق لب به سخن باز کرد

بدین عبارت سخن آغاز کرد
حمد خدا راست به انعامها

شکر بر او زان همه الهامها
ستایش او را که ز لطف و کرم

پیش قدم شد به عطای نعم
گسترده نعمت الوان بسی

منّت جودش به سر هر کسی
نعمت پی در پی او پیش پیش

از عدد و طاعت و اوهام بیش
پای چنین سفرة آراسته

شکر زما، حمد زما خواسته
شکر طلب کرد که گیرد زوال

حمد زما خواسته که بخشد کمال
پس به جزای شکر و حمد و ثنا

کرد دو چندان کرمش را به ما
لبم به توحید گواهی دهد

که صدق و اخلاص الهی دهد

دل را سازد بخدا متّصل

چراغ عقل را کند مشتعل
اوست فراتر به جمال و کمال

از نگه و از سخن و از خیال
عالم هستی ز عدم ساخته

ساخته و بسته و پرداخته
این همه صورت که بعالم نگاشت

نقشه ز اندازه و الگو نداشت
گشت به قدرتش جهان پایدار

داد فزونی همه را بی شمار
او که بدین خلقت حاجت نداشت

سود بر او این همه صورت نداشت
جز به ثبوت حکمت و قدرتش

وز پی فرمانبری و طاعتش
خواست که فرمان عبادت دهد

دعوت فرماید و عزّت دهد
می‌خرد از بندة خود در حساب

طاعت و عصیان به ثواب و عقاب
بعد ستایش خدای ودود

بر پدرم شخص محمّدi درود
آنکه خدا کرد ورا انتخاب

پیشتر از رسالت آن جناب
خواند و پسندید بدین شوکتش

پیشتر از ولادت و بعثتش
در آن زمانها که جهان وجود

در عدم و تیرگی و غیب بود
بهر کمال امر و انجام کار

از طرف ذات خداوندگار
بعثت آن عبد مویّد رسید

حکم رسالت به محمّدi رسید
دید پیمبر همه در اختلاف

هر که گرفته است طریقی خلاف
آن به بُتش ساجدُ این عبد نار

قوم دگر منکر پروردگار
تا که خداوند کریم ورود

ظلمتشان را به محمّدi زدود
پرده ز چشم دلشان برگرفت

ابر ضلالت ره دیگر گرفت
خاست نبی بهر هدایت بپا

کرد بشر را ز ضلالت رها
چشم و دل کور بشر باز شد

دورة روشنگری آغاز شد
راهبری کرد به دین قویم

خواند شما را به ره مستقیم

تا که بفرمان خدای ودود

کرد ز تن روح محمّدi صعود
روح وی از رأفت و از اختیار

گشت رها از تعب روزگار
همره خیل ملک آن مقتدا

رفت به رضوان به جوار خدا
بر پدرم درود حیّ مبین

رسول و برگزیده بود و امین
مرضی حق حضرت خیرالانام

بر او درود و برکات و سلام
الغرض آن عبد خدایی صفات

کرد سوی مسجدیان التفات
گفت عبادالله در امر و نهی

حمل کنندگان اسلام و وحی
معتمد و امین حق بین هم

مبلّغین او بسوی اُمَم
بقیة الَّهش زعیم شماست

این سند عهد قدیم شماست
اوست کتابی که به حق ناطق است

بنام قرآن، به سخن صادق است
نورش در اوج درخشندگی

شعاع آن را همه تا بندگی

بُرهانش بر همگان آشکار

باطن آن چو ظاهرش نور بار

تابع آن را سوی جنّت برند

به پیروانش همه حسرت برند
دست توسل سوی قرآن برید

تا حُجج الله ورا بنگرید

ذکر شده به آیه‌هایش تمام

واجب و مستجب، مُباح و حرام

ادلّه و برهانش سر به سر

روشن و کافی از برای بشر

اوست قوانین خدا در خطاب

که آمده جمع شما را کتاب

ایمان را قرار داده خدا

تا کند از شرک بشر را رها

برای تنزیه، ز هر کبر و ناز

حکم نماز آمد از بی نیاز

زکات بر تزکیه نفس خواست

روزه به تثبیت خلوص شماست

حجّ بود از برای تحکیم دین

عدل برای وحدت مسلمین

طاعت ما برای حفظ نظام

واجب شد بر همة خاص و عام

امامت ماست در اجرای دین

مانع از تفرقة مسلمین

جهاد بر عزّت و وارستگی است

صبر برای اجر شایستگی است

برای اصلاح بشر از خطا

امر به معروف باو شد عطا

نیکی فرزند به مام و پدر

پیش عقوبت خدا شد پسر

بر صلة رحم خدا حکم داد

تا که شود جمع طوایف زیاد

برای حفظ حرمت خون، قصاص

یافته از جانب حق اختصاص

وفا به نذر است به فرمان او

موجب آمرزش و غفران او

تا نشود حق کسی کاسته

کیل به هر بیع و شرا خواسته

نهی شده بندة او از شراب

کان همه رجس است و پلید و عذاب

منع شده گناه تهمت بسی

تا نشود موجب لعنت کسی

حرمت دُزدی شده تا خاص و عام

دامنشان پاک بُود از حرام

شرک حرام آمده تا پاک پاک

پیش خدا بنده نهد سر به خاک

کمال تقواست شما را پناه

پس همه پرهیز کنید از گناه

از ره تقوی به خدا بگروید

مباد روز مرگ کافر شوید

امر خدا را همه اجرا کنید

ز نهی او یکسره پروا کنید

آنکه خود آگه بود از خیر و شر

می‌کند از خشم الهی حذر

باز ندا داد به مردم همه

گفت بدانید منم فاطمه

فاطمه‌ام آری بابم نبی است

آخر  و آغاز کلامم یکی است

بستگیم هست به وحی اِله

نیست به فعل و سخنم اشتباه

رسولی از سوی خدای شما

آمده از شما برای شما

بار غم شما به دوشش عظیم

به مؤمنین رئوف بود و رحیم

معرفت و بینشتان خود گواست

کو پدر من نه زنان شماست

بن عمّ من بر او برادر بُود

نه این شرف ز مرد دیگر بُود

به که چه نیکوست مرا نسبتش

درود حق بر وی و بر عترتش

او که خود ابلاغ رسالت نمود

زبان به اندرز و نصیحت گشود

ز مشرکین رو سوی معبود بُرد

شکستشان داد و گلوشان فشرد

به حکمت و منطق نیکو جدا

خواند بشر را به طریق خُدا

بُتان شکست و بتگران را فکند

تا که پراکنده به هر سو شدند

رفت شب و صبح سیاهی زُدود

رهبر دین لب به تکُلم گشود

بانگ شیاطین همه جا شد خموش

ماند لب منافقین از خروش

گسسته شد سلسله‌های نفاق

بریده شد ندای کفر و شقاق

شما به اخلاص گشودید لب

همره رو سفیدهای عرب

شما که بودید حقیر و تباه

گرسنگانی به لب پرتگاه

چو خوردن آب و غذا دشمنان

به سویتان گشوده دست و دهان

عمر شما جرقّه‌ای بود و بس

زیر لگد همه چون خار و خس

شرابتان ز آب گندیده بود

غذایتان برگ خزان دیده بود

تغذیه از پوست حیوانتان

لرزه ز بیم خصم، بر جانتان

تا به محمُد که ز حیّ ودود

بر وی و آلش صلوات و درود

از پس آن زندگی بی ثبات

داد خداوند شما را نجات

او پی ارشاد شما روز و شب

دید بسی محنت و رنج و تعب

گاه زگرگان عرب در عذاب

گاه ز سرکشان اهل کتاب

جنگ به هر صحنه که آتش فکند

شد به ستم چو شاخ شیطان بلند

افعی فتنه چو دهن باز کرد

او به علی درد دل ابراز کرد

رو بسوی برادر خویش بُرد

به کام اژدهای جنگش سپرد

علی دمی خسته نشد از قتال

داد به خیل سرکشان گوشمال

به تیغ آن مجاهد سخت کوش

شراره‌های فتنه می‌شد خموش

علی به حق همیشه پابند بود

مطیع فرمان خداوند بود

به مصطفی همدم و همراه بود

سید اولیای الله بود

ناصح و ثابت قدم و سخت کوش

شما همه در طلب عیش و نوش

روی زمین غرق نعم در امان

تا چه کند چرخ به ما خاندان

منتظر سختی ما در ملال

دائم در حال فرار از قتال

تا که رسول خویش را کبریا

بُرد به دارالشرف انبیا

او بدیار اصفیا جا گرفت

بین شما نفاق بالا گرفت

جامة دین کهنه شد و کاسته

گمره گمرهان بپا خواسته

پست ترین شد به شما پیشتاز

در طلب فتنه دهن کرد باز

او به شما چیره و شیطان دون

کرد ز مخفی گه خود سر برون

خواند شما را و شما از ستم

یک سره گفتید به پاسخ نَعَم

آنچه که او خواست شما آن شدید

دشمن ما حامی شیطان شدید

داغ زن اُشتر دیگر شدید

راهی آبشخور دیگر شدید

هنوز پیمان نبی تازه بود

به گوشتان ز وحی آوازه بود

جراحت زخم فراقش به دل

نرفته جسم چاک او زیر گل

ز بیم فتنه، فتنه‌ها ساختید

خویش به چاه فتنه انداختید

روز جزا با شرری بس عظیم

به کافران احاطه دارد جهیم

هیهات از شما که کافر شوید

چه می‌کنید و به کجا می‌روید؟

پیش روی شما کتاب خداست

امور آن ظاهر و حکمش رساست

پرچم نورانی او استوار

اوامر و نواهیش آشکار

راه خود از خدا جدا ساختید

قرآن را پشت سر انداختید

یا شده تسلیم کتابی جُدا

وای به ظالم از عذاب خدا

هرکس آرد به جز اسلام دین

زو نپذیرند به طور یقین

سعی و تلاشش همگی بی ثمر

نیست بر او غیر زیان و ضرر

صبر نکردید در آن صحنه‌ها

رام شود مرکب این فتنه‌ها

باد زن آتش سوزان شدید

شیطان را بندة فرمان شدید

در پی خاموشی و تضعیف دین

پای فشرده به تخفیف دین

عهد شما با نبی از یاد رفت

هستی تان یک سره بر باد رفت

ای به زبان حق، دلتان را نفاق

کرده به مخفی گه خود اتفاق

آل نبی را همه دادید سیر

از سر نیزه‌ها به فرمان غیر

ما چو کسی که رفته تیغش بدست

بر گلویش نیزه فرو رفته است

به ذات معبود توکّل کنیم

صبر نمائیم و تحّمل کنیم

نیست مرا ارث گمان کرده‌اید

روی به جاهلیت آورده‌اید

کیست که بهتر ز خدای مُبین

حکم کمد برای اهل یقین

چو مِهر تابنده عیان بر شماست

که فاطمه دُخت رسول خداست

آیا ساکتید ای مسلمین

که حق من غضب شود این چنین؟

پور ابوقخافه غالب شود

ارث مرا به زور صاحب شود

یابن ابی قحافه این ناروا

آیا باشد به کتاب خدا؟

تو ببری از پدرت ارث و من

منع ز ارث پدر خویشتن

وه که چو قانون بدی ساختید

قرآن را پشت سر انداختید

ارث نبی نص کتاب خداست

قصّه دارد و سلیمان گواست

این ذکریاست که وقت دعا

گفت خدایا پسری ده مرا

تا ببرد ارث زجاه و حَشَم

از من و زُرّیه یعقوب هم

وز اولوالارحام خدا گفته باز

هست به یکدیگرشان امتیاز

باز شما را به کتاب مبین

توصیه فرموده خدا این چنین

هرچه که میراث به دختر رسد

بر پسر از آن دو برابر رسد

قرآن گوید که به ترک جهان

بر پدر و مادر و بر بستگان

به نیکی و خیر وصیّت کنید

که حق متقین رعایت کنید

آیا من از پدرم مصطفا

بهره ندارم به گمان شما؟

آیا آیه‌ای است خاص شما

کزان خدا کرده نبی را جُدا؟

آیا من نه دخترم زان پدر

یا ز دو ملّیتم ما یک دگر؟

آیا ما جدا از این اُمتیم

من و محمد نه ز یک ملّتیم؟

آیا در خصوص قرآن سرید

از در و شوهر من برترید؟

این شتر خلافت، اینش زمام

بتاز با سرعت هرچه تمام

بتاز تا روی به حشر آوری

کیفر کار خویش را بنگری

روز جزا خدا وکیل من است

خاتم انبیا کفیل من است

روز زیان روز پریشانیت

می‌ندهد سود، پشیمانت

چون به شما روز جزا روی داد

جایگهی هست به هر رویداد

خود همه بینید به قعر جهیم

کیست معذّب به عذاب الیم؟

نسل جوان که بازوی ملّتید

ذخیره‌های مکتب و اُمتید

چه شد که در سکوت بنشسته‌اید

لب ز دفاع من فرو بسته‌اید

مگر نداده پدرم آگهی

اَلمَرءُ یُحفَظُ فی وُلدِهِ

یعنی احترام هر پاک خو

بسته به احترام فرزند او

چه زود قول او فراموش شد

غفلت با شما هم آغوش شد

شما توانید در این ماجرا

بازستانید حقوق مرا

آیا این است شما را دلیل

ماتَ مُحَمَّدٌ فَخَطبٌ جلیل

رشته اتّصال از این غم گسیخت

خاک مصیبت به سر خلق ریخت

سینة اُمّید در این غم شکافت

چاره آن را نتوان بازیافت

ظلمت بر اهل زمین چیره شد

روی همه ستاره گان تیره شد

ریخت فرو در غم او کوهها

شکسته شد حریمها را بها

گشت در این فاجعة ارتحال

حُرمت اهل بیت او پایمال

قسم به عزّت خدای بزرگ

مصیبت اوست بلای بزرگ

مصیبتی که مثل آن در جهان

نیامده فرود از آسمان

این خبری بوده که پروردگار

گفته به قرآن مجید آشکار

همان کتابی که میان شماست

آیاتش ورد زبان شماست

بلند و آرام به هر صبح و شام

تلاوتش کنید با احترام

مرگ رسل بوده ز روز ازل

مشیّت خدای عزّ و جل

گفت خدا نیست محمّدi مگر؟

رسول از جانب حق بر بشر

پیمبران پیش از او مُرده‌اند

رو بسوی دار بقا بُرده‌اند

اگر بمیرد آن رسول جلیل

و یا شود به دست دشمن قتیل

آیا از دین نگران می‌شوید؟

پیرو راه پدران می‌شوید

هر آنکه از دین خدا بازگشت

کرده به دین پدران بازگشت

زیان نه هرگز به خدا می‌رسد

به شاکرین زود جزا می‌رسد

ای پسران مام دو انجمن

آیا بلعیده شود حق من

شما که بر نالة من ناظرید

گوش فرا داده همه حاظرید

مجتمعان راست توان قیام

گشته برای همه حجّت تمام

یکسره بی‌شبهه گواهید حال

که حق فاطمه شده پایمال

از چه نشستید شما را بدست

اسلحه و قدرت پیکار هست

دعوتتان می‌کنم و بی هُشید

نالة من شنیده و خامُشید

ای همه موصوف به جنگاوری

وی شده معروف به دین پروری

به خیر و نیکی و وفا منتخب

جنگیده با عجم و با عرب

کرده تحمّل بلا بارها

ستاده در هجوم پیکارها

به طاعت ما همه بودید رام

تا که ز ما گرفته مکتب قوام

سینة ایام پر از شیر شد

کفر فروماند و زمین گیر شد

تهمت و افتراء فراموش شد

شراره‌های کفر خاموش شد

ریشة هرج و مرج بر باد رفت

نظام داد آمد و بیداد رفت

چه شد که بعد از آن همه آگهی

شدید گُم به وادی گمرهی

چرا به کار خویش سر گشته‌اید

چرا زدین خویش برگشته‌اید

لوای دین که بود بر دوشتان

فتاد و گردید فراموشتان

از پس اعلان وفا در خفا

دست گشودید به جور و جفا

پیش رُوید و به عقب تاختید

یکسره مشرک شده دین باختید

ندا دهد خدای حیّ مبین

الا نمی جنگید با ناکثین؟

که عهد خود شکسته، مرتد شدید

در پی اخراج محمّدi شدید

آیا در هراس از دشمنید

ز حق بترسید اگر مؤمنید

الا، که می‌بینم در هر نگاه

شما گرفتید طریق رفاه

علی که در حکم سزاوار بود

واقف اسرار به هر کار بود

تا بگریزید ز پروردگار

ز دید آن حجت حق را کنار

در طلب راحتی و تنبلی

جدا شدید از نبی و از علی

آنچه گرفتید ز کف باختید

گوهر خود به دور انداختید

اگر شما و جمله اهل زمین

کفر بورزید به حیِّ مبین

خدا بُور از همگان بی نیاز

زبان به حمدش بگشایند باز

الا که من گفت و دانم شما

گذشته کارتان ز اندرز ما

سُستی و پستی و سکوت و رفاه

کرده دگر قلب شما را سیاه

بود کلامم همه سوز درون

با شرر ناله‌ام آمد برون

بود کلامم همه سوز درون

در شرر نار دل افروختم

گفتم و فریاد زدم سوختم

خطبة من نالة از دل رهاست

اتمام حجّت من با شماست

این شتر خلافت و این شما

سخت بگیرید مهار ورا

او به جبین نشان باطل زده

زخم به پشت پاش تاول زده

مُهر غضب، بُود به پیشانیش

زشتی جاودانه ارزانیش

سوار آن تاخته سوی جهیم

احاطه‌اش کرده عذاب عظیم

آنچه که کردید بود آشکار

به محضر حضرت پروردگار

زود جزا دهد به ظالم نشان

که ظلم بر که می‌رساند زیان

منم همان دخت رسول مجید

که بیم تان داده زنار شدید

شما و ظلم و ستم و خود سری

ما و تلاش و صبر و روشنگری

شما و ما در گرو کار خویش

منتظر حاصل رفتار خویش

سوز درون ریخت برون فاطمه

پاسخ او بود سکوت همه

هر چه که آمد به سر روزگار

بود از آن خامُشی مرگبار

دخت رسول و خطبة بی جواب

وای به خامُشان ز روز حساب

«میثم» را چه زَهره لب وا کند

ترجمه خُطبه زهرا کند

آنچه که گفتم به دفاع بتول

بار خدایا زکرم کن قبول