امروز سه شنبه ، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
باز سینای دلم را طورهاست

 

 

باز سینای دلم را طورهاست

 

باز درنای وجودم شورهاست


کیست کاین سان در تکلّم با من است

با من است این یار پنهان با من است


شعله بر می‌خیزد از آوای من

کیست کامشب می‌دمد درنای من


سینه‌ام سوز درون دارد همی

دیده‌ام باران خون دارد همی


چند نوشانی دوایم ای طبیب

درد من باشد غم عشق حبیب


گر شکافی قلب مجذوب مرا

ننگری جز عشق محبوب مرا


بوده هر شب ورد و ذکرم با حبیب

یا حبیبی یا حبیبی یا حبیب


سینة من عاشق تیر بلاست

پیر عشق من حبیب کربلاست


آن جوانمردی که آمد پیر عشق

عاشـق امّا عاشق شمشیر عشق


تشنه امّا از همه سیراب تر

پیر امّا از جوان شاداب تر


آنچنان گردیده محو روی دوست

که دگر آنی نمی‌گنجد به پوست


ساخته از آتش و خون سازو برگ

جنگ را کرده بهانه بهر مرگ


خیمه بیرون از جهان تن زده

خویشتن را بر صف دشمن زده


از برونش جلوه گر نور حسین

در درونش مــوج زن شـور حـسین


پیش تیر و نیزه و شمشیر و سـنگ

بر لب آوای رجـر یا نـای جــنگ


کای گـروه از مــحبت بــی‌نصیب

من حبیبم مــن حبیبم من حبیب


خشم حق گـریده ظـاهر، بنگرید

جنگ فـرزند مــظاهـر، بــنگریـد


هان مخوانیدم نــزار و پــیرمـرد

شیر مردم شــیر مــردم شیرمرد


جذبة یار اســت در نــیروی مـن

قدرت عـشق اسـت در بـازوی من


گر هوای زنــده بــودن داشــتن

زنده یـک تــن از شــما نــگذاشت


عهد مـادر قــرب جــانان خواستن

بود از اوّل رخ بــخـون آراســتــن


تیـغ را دیــدن ســپر انــداخــتن

دوش تن را بــار ســرانــداخــتن


سنگـهاتـان لــؤلــؤ لالای مــن

تیغ‌هاتان نــرگس شــهلای من


کیست تا در جـام چشمم خون کند

کیست تـا رویم ز خون گلگون کند


تیر کو تـا بـر بَصَر بــگذارمـش

نیزه کــو تــا بــر جگر بسپارمش


مرهم من نیست غیر از زخم دوست

ز آنکه تـیغش از محبّت‌های اوست


من حبیبم مـرگ محبوب من است

زخم روی زخــم مـطلوب من است


آنکه سوزاند مـرا حاصـل کجاست؟

ناز قـاتل مـی‌کشم قـاتل کـجاست؟


هر چه آیـد زخـم بــر انـدام مــن

مرگ شیرین تـر شـود در کام مـن


او شهادت را بــه اســتقـبال رفت

تا که در امـواج خـود از حـال رفـت


آنقدر خون ریخت از آن جان پاک

تا که سَـرو قـامتش شـد نقش خاک


کرد از خون آنـچنان رُخ را خـضاب

که بود گـلگون اِلـی یَومِ الــحساب


بیکس و مظلوم و تـنها و غــریب

شد حبیبــی کـشته در راه حــبیب


تا اَبَد از خلق و خــلّاق وَدود

بر حسین و بــر حـبیــب او درود


هدیه بر محبوب شد جان حبیب
جان «میثم» بـاد قـربان حـبیب