امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
باز خدا پرده زرخ بر گرفت

 

 

باز خدا پرده زرخ بر گرفت

عالم جان، جلوۀ دیگر گرفت

ملک جهان زندگی از سر گرفت

مرغ دل این ذکر، مکرّر گرفت

قبلۀ ارباب دعا آمده

عید جواد ابن رضا آمده

دیده گشا و رخ جانانه بین

شادی شمع و گل و پروانه بین

وجد و نشاط دل دیوانه بین

خندۀ ریحانۀ ریحانه بین

نقش تبسّم به لب مرتضاست

جلوه کنان طلعت ابن رضاست

باز به جوشش یم جود آمده

غرق در آن ملک وجد آمده

مظهر الطاف ودود آمده

مهر، به خاکش به سجود آمده

کشور جان عالم دل منجلی است

ولادت محمّد بن علی است

پرده زحسن ازلی وا شده

روی الهی متجلاّ شده

ملک جهان سینۀ سینا شده

ولادت زادۀ موسی شده

ماه بیا خاک زمین را ببوس

سرزده امشب مه شمس الشّموس

شافع میزان و معاد است این

کعبۀ دل، باب مراد است این

راهبر کلّ عباد است این

صاحب هر جود، جواد است این

آینۀ دادگر است این پسر

بر همه عالم پدر است این پسر

دل به سوی بیت ولا پر زند

روح، پی عرض دعا در زند

ماه، گر امشب به زمین سر زند

پرده به رخ تا صف محشر زند

می نهد از شرم مه روی او

رو به روی خاک سر کوی او

گلشن هستی همه خرّم شده

رشک جنان دامن عالم شده

فخر کنان دودۀ آدم شده

شاد، دل آدم و خاتم شده

بحر ولایت گهر آورده است

عروس زهرا پسر آورده است

غنچۀ ریحانه به گلشن شکفت

بلبل از او صورت اناالحق شنفت

لاله به لبخند ثنایش بگفت

مرغ شب از شوق وصالش نخفت

آمده تبریک زمعبود او

بهر رضا در شب مولود او

دیده بگشا جلوۀ سرمد ببین

آینۀ روی محمّد ببین

سلالۀ رسول امجد ببین

محمّد دوم احمد ببین

آمدی ای بر همه باب المراد

جان به فدای قدمت یا جواد

ای ثمر باغ دل بوتراب

وی زازل شیفته ات شیخ و شاب

جود تو چون لطف خدا بی حساب

سایۀ مهرت به سر آفتاب

مهر تو شد روز ازل دین من

نیست به جز حبّ تو آئین من

ای تو و من لازم و ملزوم هم

من به گدائی، تو به جود و کرم

رو به کجا از سرت کویت برم

سائلم و سائلم و سائلم

سائل افتاده زپای توام

جود و کرم کن که گدای توام

سائلم از خویش مرانی مرا

چون شود از لطف بخوانی مرا

بر سر خاکت بنشانی مرا

بر در عشقت بکشانی مرا

گو که برآرند زتن پوستم

دوستم و دوستم و دوستم

سائلم از تو دو جهان خواستم

سوز درون، درد نهان خواستم

خون جگر اشک روان خواستم

آن چه پسندی تو همان خواستم

عاشق دار غم تو (میثم)

فارق از این عالم و آن عالمم