امروز یکشنبه ، ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
الا که داده به خون عارض تو زیبایی

 

 

الا که داده به خون عارض تو زیبایی 
گرفته روح ز زخم تنت شکوفایی 
منزه است خداوند ورنه می گفتم 
که در عزای تو چشم خداست دریایی 
به غیر تو که خمید آسمان ز بار غمت 
که برده بار غم امتی به تنهایی 
ز صبر تو کمر صبر هم شکست حسین 
شکیب داد ز کف در غمت، شکیبایی 
روا بود که به یمن غلامی در تو 
کند غلام سیاهت به خلق آقایی 
مرا که اشک غم توست ثروت دو جهان 
چه احتیاج به این زرق و برق دنیایی 
ز قطره قطرة خونت هماره تحسین باد 
به بانویی که بود زینبی و زهرایی 
حیات نور ز فیض نگاه نافذ توست 
عطش چگونه ز چشمت گرفت بینایی 
هنوز دل برد از خلق صوت قرآنت 
هنوز از سر نی می کنی دل آرایی 
ز ابر خون به سر نی، چو آفتاب بتاب 
که روی توست به چشم خدا تماشایی 
قسم به زخم جبین تو می خورد "میثم" 
که شست چهره به خون سر تو زیبایی