امروز دوشنبه ، ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
ایینه جمال خداوند ذوالجلال!

آیینــــۀ جمـــــال خــــداونــد ذوالجــلال!

بـــر عـــارضت سـلام رســول و درود آل

ای مصطفی خصائل و ای مرتضی کمال

ای فاطمی حقیقت و ای مجتبی جمال

ریحانۀ امـام حسن، ژالـۀ حسین

در باغ سبز کرب‌وبلا لالۀ حسین

 

آییـنـــــــۀ جـمــــــال دل‌آرای پـنـــــج‌تــن

پا تا به سرحسینی و سرتا به پا حسن

در بیــن خــانــدان حسن شمــع انجمن

در بیــن خـــانـدان حسن شمــع انجمن

باید کمال حُسن پیمبر بخوانمت

بایـد علی اکبــرِ دیگــر بخوانمت

 

باید شب عروسی تو، ماه پاره ها

ریزند جای نقل به فرقت ستاره ها

ملک وجود پر شود از جشنواره ها

گیرنـد تــا قیـــام قیــامت هزاره ها

آینـــد انبیــا همـــه بــر دیـده‌بوسی‌ات

آرند گل به مجلس جشن عروسی‌ات

 

جانهـا فـدات باد کـه در حجله‌گاه خون

ماه رخت ز خـون جبین گشت لاله‌گون

عـود و عبیر و سـوز دل و شعلــۀ درون

زخمت به جای لاله به تن از عدد فزون

جـای حنـا خضاب ز خون گشت پیکرت

جای ستـاره سنگ فرو ریخت بر سرت

 

شیرینی زفاف تو «احلی من العسل»

افتـــاده بـــود زلـــف تــو در پنجـۀ اجل

خـــوش با خــدا معـامله کردید از ازل

پــوشاند خــون بـه آرزویت جامۀ عمل

با قصۀ تو زنده شود یاد کربلا

دامادهـا فـدای تو داماد کربلا

 

از خون خضاب گشت تورا دست و موی و رو

کــردنـــد نیــزه‌هـــا بــه تنـت جملـه سر فرو

آبــی نبــــود تـــــا کــــه از آن تــــر کنی گلو

خـــاتم نهـــــاد در دهــــن تشنــــه‌ات عمـو

خاتم نه! بلکه حلقۀ دامادی تو بود

این داستان حجلگه شـادی تو بود

 

مـاه رخـت بـه پردۀ خون در زوال شد

سرو قـد حسیـن،خمیـد و هلال شد

خون دلت به خصم حرامی،حلال شد

جـان داشتی هنـوز و تنت پایمال شد

زیـــر ســـم ستـــور عمـــو را صـدا زدی

تا روی دست‌های عمو دست و پا زدی