امروز یکشنبه ، ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
سلام از من و پروردگار داور من

 

سلام از من و پروردگار داور من
به فاطمه، به حسین و حسن، به شوهر من
منم که همسری شیر حق نصیبم گشت
منم که سرور عالم علی است همسر من
منم که چار پسر زاده‌ام برای علی
منم که امّ‌بنین گشته نام دیگر من
کنیز حضرت زهرا شدم به بیت علی
مقام فضّه به من داد حیِّ داور من
منم که دخت علی مادرم خطاب نمود
منم که عمّۀ سادات گشته دختر من
زهی به بخت بلندم که از نخست مرا
برای شیر خدا پرورید مادر من
چه افتخار از این به که هدیه شد به حسین
چهار دسته گلِ غرقه خون و پرپر من

سلام باد به عباس و عون و عثمانم
درود بر تن غلطان به خون «جعفر» من
مرا که فاطمه شد نام از ازل سرّی است
که رنگ فاطمه گیرد ز پای تا سر من
از آن به فاطمه نامیده گشته‌ام ز آغاز
که وقف فاطمه گردند چار کوثر من
طلوع کرد سه تابنده اختر و یک ماه
ز سبز دامنِ پاکِ شهیدپرور من
خدا مرا پسری داد از ره یاری
که کرد بر پسر فاطمه علمداری

نسیم علقمه پیوسته می‌دهد خبرم
که پاره‌پاره چو گل گشت پیکر پسرم
به خون طپید لب تشنه ماه علقمه‌ام
نشد که قطرۀ آبی برای او ببرم
به وقت مرگ غریبانه سر به خاک نهم
که از چهار پسر نیست یک پسر به برم
هزار بار الهی شود فدای حسین

نه جسم چار پسر، جان مادر و پدرم
خدا گواست که باشد فقط برای حسین

هر آن‌ چه خون جگر می‌چکد ز چشم‌ترم
چو شمع سوزم و در سوز خویش آب شوم
چنان که محو شود در شرار دل، اثرم
خدا گواست که اشک خجالت عباس

ز خون دیدۀ او بیشتر زند شررم 
الهی آنکه کنار دو دست عباسم
فتد به خاک قدم‌های اهل‌بیت سرم
برای شیر خدا چار شیر آوردم

هزار حیف که امروز خم شده کمرم
ز دیدن سر مجروح دخترم زینب

بسان پیکر عباس پاره شد جگرم
به دشت کرب و بلا جای شاخۀ یاسم
به خاک پای وی افتاد دست عباسم
اگر نشد که نهم رو به کربلای حسین

بقیع را کنم از گریه کربلای حسین

نگه به چهرۀ عباس کرده، می‌گفتم
هزار مرتبه عباس من فدای حسین

به دشت کرب و بلا تا کنند پرپرشان
چهار دسته‌گل آورده‌ام برای حسین

شب عروسی خود نیز با علی گفتم
چو من هزار عروسند خاک پای حسین
ز کودکی به عزیزان خویش می‌گفتم
که سر به دست بگیرید در هوای حسین
همیشه بود به هر جا نگاه عبّاسم
به ماه عارض و بر قامت رسای حسین
نگاه من هم از آن بود بر رخ عباس

که داشت جلوه ز روی خدانمای حسین

نسیم علقمه پیوسته می‌دهد خبرم
که پاره‌پاره چو گل گشت پیکر پسرم
به خون طپید لب تشنه ماه علقمه‌ام
نشد که قطرۀ آبی برای او ببرم
به وقت مرگ غریبانه سر به خاک نهم
که از چهار پسر نیست یک پسر به برم
هزار بار الهی شود فدای حسین
نه جسم چار پسر، جان مادر و پدرم
خدا گواست که باشد فقط برای حسین
هر آن‌ چه خون جگر می‌چکد ز چشم‌ترم
چو شمع سوزم و در سوز خویش آب شوم
چنان که محو شود در شرار دل، اثرم
خدا گواست که اشک خجالت عباس
ز خون دیدۀ او بیشتر زند شررم 
الهی آنکه کنار دو دست عباسم
فتد به خاک قدم‌های اهل‌بیت سرم
برای شیر خدا چار شیر آوردم
هزار حیف که امروز خم شده کمرم
ز دیدن سر مجروح دخترم زینب
بسان پیکر عباس پاره شد جگرم
به دشت کرب و بلا جای شاخۀ یاسم
به خاک پای وی افتاد دست عباسم
اگر نشد که نهم رو به کربلای حسین
بقیع را کنم از گریه کربلای حسین
نگه به چهرۀ عباس کرده، می‌گفتم
هزار مرتبه عباس من فدای حسین
به دشت کرب و بلا تا کنند پرپرشان
چهار دسته‌گل آورده‌ام برای حسین
شب عروسی خود نیز با علی گفتم
چو من هزار عروسند خاک پای حسین
ز کودکی به عزیزان خویش می‌گفتم
که سر به دست بگیرید در هوای حسین
همیشه بود به هر جا نگاه عبّاسم
به ماه عارض و بر قامت رسای حسین
نگاه من هم از آن بود بر رخ عباس
که داشت جلوه ز روی خدانمای حسین
به چار نجل شهیدم درود باد درود
که بود پشت سر هر یکی دعای حسین
حضور فاطمه آرم به حشر چار ذبیح
که جانشان شده تقدیم در منای حسین
همیشه بود روان روح چار فرزندم
چو اختران ز پی ماه در قفای حسین
خدا گواست ز عباس بیشتر می‌برد
دل مرا همه جا نام دلربای حسین

 

چنان که خون چکد از«نخل میثم» زینب
ز دیده خون جگر ریزم از غم زینب