امروز سه شنبه ، ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
طوطی طبع من! بخوان با من

 

طوطی طبع من! بخوان با من

طایر خوش سخن! بخوان با من

من گشایم زبان و تو منقار

تا بخوانیم هر دو با دمِ یار

نغمه سر کن که گل شکفته شود

آنچه ناگفته مانده گفته شود

نغمه سر کن که روح، مست شود

روح نه، مست هر که هست شود

نغمه سر کن که نخل ها خوانند

با تو در باغ، گل برافشانند

نغمه سر کن بخوان بخوان با من

که ندانند این تویی یا من

با دم عبدی و کمیت بخوان

مدح سجّاده اهل بیت بخوان

نغمه سر کن که پنج شعبان است

شش جهت غرق روح و ریحان است

نغمه سر کن که جان دین آمد

حضرت زین العابدین آمد

عین حقّ ار فروغ عین است این

علی دوّم حسین است این

این پسر یادگار پنجِ تن است

شمع محفل فروز انجمن است

این پسر جان سیّد الشّهداست

روح و ریحان سیّد الشّهداست

دل نورانیش یم رحمت

هر دو چشمش دو زمزم رحمت

بوسه های دعا به لعل لبش

گشته بر دور سر نماز شبش

لطف، عادت، کرم، وظیفه ی او

کلّ توحید در صحیفه ی او

سخنانش همه اخ القرآن

سر به سر نور و سر به سر برهان

وحیِ مُنزَل نهفته در نگهش

وحی صاعد دعای شامگهش

این گل سرخ دامن زهراست

بعد بابا امام عاشوراست

کعبه ی عابدین، سلام سلام

سیّد السّاجدین، سلام سلام

قطب عرفان و قبله ی ایمان

جان دین و حقیقت قرآ«

یوسف یوسف رسول خدا

جان شیرین سیّد الشّهدا

خون خون خدا به رگ هایت

شاهدم! خطبه های غرّایت

از دهان تو بانگ یا سُبّوح

می دهد بر تن عبادت روح

ای مسیح دعا دعای مسیح

ای نفس هات خوشتر از تسبیح

تو به عرش جلال، قائمه ای

تو حسین حسین فاطمه ای

پنج میقات و چار رکن و حرم

حجر و مروه و صفا، زمزم

به مقام تو عارفند همه

از جلال تو واقف اند همه

هر گیاهی به مدح اهل البیت

دعبل است و فرزدق است و کمیت

حجّ کعبه طواف خانه ی توست

رکن، خشتی زآشیانه ی توست

حجر الاسودت سلام کند

بر کف دستت استلام کند

وارد مسجد الحرام شدی

بهتر از کعبه احترام شدی

کعبه و خیل حاجیان به مطاف

همه دور سرت به حال طواف

پور عبد الملک از این تجلیل

ایستاده به سان عبد ذلیل

نه رهی تا که استلام کند

نه کسی از وی احترام کند

مانده بر جای خویشتن چو جسد

بر دلش سخت خورده تیر حسد

عربی از هشام کرد سؤال

این که باشد بدین مقام و جلال؟

با تجاهل به سوی او نگریست

گفت نشناسمش ندانم کیست

شد فرزدق خروش، سر تا پا

جست از جای خود سپند آسا

خواند در شأن یوسف زهرا

با فصاحت قصیده ای غرّآ

گفت هی هی! تجاهلت از چیست

گوش کن تا بگویمت این کیست

حجر و رکن و زمزم و میقات

مروه، سعی و صفا منی، عرفات

کوه های حجاز سر تا سر

ریگ های مقدُی مشعر

مستجار و مقام و حجر و حطیم

مکّه تا هز کجا که هست حریم

ناودان و مطاف و شاذروان

کلّ حجّاج بیت، پیر و جوان

جبل الرّحمه خیف غار حرا

می شناسد یک به یک او را

همه دل بر ولایتش بستند

در مسیر هدایتش هستند

این فروغ حقیقت ازلی است

این جگر گوشه ی نبیّ و علی است

دل مؤمن پُر از محبّت اوست

نصّ حکم خدا موّدت اوست

با تولاّی او گرفته حیات

حجّ و صوم و صلات، خمس و زکات

این گل سرخ گلبن زهراست

میوه ی قلب سیّد الشّهداست

کرم از بذل او کرم گشته

حرم از فیض او حرم گشته

از دم او دعا کند پرواز

بی ولایتش قبول نیست نماز

حجّت حیّ سرمدش خوانند

گل باغ محمّدش خوانند

این خداوند را ولی است ولی

نام نیکوی وی علی است علی

حق فرستاده در همه اوقات

به اب و جدّ و مادرش صلوات

تا جهان بوده است و خواهد بود

به فرزدق درود باد درود

چوبه ی دار خود به شانه گرفت

سینه ی خصم را نشانه گرفت

بین دشمن سرود، مدح امام

«میثمش» می دهد هماره سلام