امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
تو رب بنده‌‌پرور من عبد شرمسارم

 

 

تو رب بنده‌‌پرور من عبد شرمسارم 
این نامۀ سیاهم این چشم اشکبارم 
اشکی بده که آبی بر آتشت بریزم 
سوزی بده که گاهی آهی ز دل برآرم 
لطف و کرامت از تو اشک خجالت از من 
بگذار تا بگریم چیزی جز این ندارم 
من بندۀ گنهکار تو کردگار غفّار 
تو مستحق عفوی من مستحق نارم 
پیشانی ارادت بر درگهت گذارم 
تو در کتاب وحیَت از عفو خویش گفتی 
من نیز کردم اقرار گفتم گناهکارم 
آبم گذشته از کار، امّا امیدوارم 
من پشت کرده بودم بر درگهت ز غفلت 
تو باز روی دادی تا بر تو روبیارم 

عفو است اگر ز احسان، جرم مرا ببخشی 
عدل است اگر در آتش، ‌سوزی هزار بارم 
«میثم»گر از تو پرسند آورده‌ای چه با خود 
بگو تهیست دستم، امّا علی است یارم