امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
شود جان، لحظه لحظه از تن مولا جدا امشب

 

 

شود جان، لحظه لحظه از تن مولا جدا امشب

کسی دیگر نیارد شیر بر شیر خدا امشب

طبیبا زخم مولا را گشودی نسخه ننوشتی

چه گفتی مخفی از زینب به گوش مجتبی امشب؟

طبیبا همتی کن بلکه مولا باز برخیزد

برد یک بار دیگر بر یتیمانش غذا امشب

دل خلق جهان گردد به گرد بستر مولا

دل مولا بود در گوشۀ ویرانه ها امشب

مزن این قدر سوسو ای چراغ مسجد کوفه

که مولایت نمی آید به محراب دعا امشب

نسیم ساکت کوفه برو با چاه ها برگو

که مهمان شما افتاده در بستر ز پا امشب

مداوا نیست حاجت اولین مظلوم عالم را

که از شمشیر زهرآلوده می گیرد شفا امشب

زدوران جوانی سیر بود از عمرِ بی زهرا

علی، ای اهل عالم میشود حاجت روا امشب

زاشک دیده شسته دامن ویرانه را طفلی

گرفته بر پدر در دامن مادر عزا امشب

به سوز ناله های خود بسوزانید (میثم) را

که در کوی شکما آورده روی التجا امشب