امروز سه شنبه ، ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
شهادت کمیل ابن زیاد «ره»

 

 

خامه ام را نور خیزد از نهاد

چون کنم وصف کمیل ابن زیاد

مرد حق مرد ولایت مرد دین

صاحب سرّ امیرالمؤمنین

بود از جام ولایت جرعه نوش

هر شب جمعه دعایش دُرّ گوش

گر چه می بودی به ظاهر پیرمرد

شیر مردی شیر مردی شیر مرد

سینه از طور ولایت آتشین

با علی یک عمر بودی همنشین

بعد قتل مرتضی آن رادمرد

بود سر تا پا فغان و آه و درد

خواست حَجّاج ستمکار شریر

تا کند آن پیر ایمان را اسیر

او که نفرت داشت از آن بد نهاد

مخفیانه روی در صحرا نهاد

روز حجّاج از فراموش گشت شب

شد سراپا شعلۀ خشم و غضب

تا دل آن رادمرد آید به درد

منع، قومش را ز بیت المال کرد

قوم او گشتند محزون و فقیر

بی کس و بی یاور و بی دستگیر

چون کمیل آگاه شد از حالشان

داد خوی رادمردی را نشان

گفت کز غم بر لبم جان آمده

عمر من دیگر به پایان آمده

نیست خوش کز من شود دفع ستم

عدّه ای باشند در فقر و الم

رفت آن یار امیرالمؤمنین

خود به سوی قصر حَجّاج لعین

گفت حَجّاجش که ای نیکو مرام

اوفتاده ای خود به پای خود به دام

مرگ تو گردیده اکنون باورت

آمدی کز تن جدا سازم سرت

گفت آری من به مرگ آماده ام

روز اوّل دل به مولا داده ام

مرگ در راه علی دین من است

این شهادت عشق و آیین من است

بلکه مولایم به من داده خبر

که تو هستی قاتلم ای بد سیر

رأس من در راه مولایم جداست

بازگشت ما و تو سوی خداست

پای میزان عدالت هر چه هست

حاصل اعمالمان آید به دست

آن ستمگر کفر خود معلوم کرد

سر جدا از جسم آن مظلوم کرد

بود آن یار سرافراز امام

وقت جان دادن نود سالش تمام

کرد جان خود فدای بو تراب

شد ز خون موی سفید او خضاب

تا که از تن شد جدا رأس کمیل

شد روان از چشم آل الله سیل

گر چه از پیکر جدا شد رأس وی

می نرفت آن سر دگر بالای نی

گر چه از خون چهره اش گردید رنگ

کس نزد بر آن سر ببریده سنگ

آن سر پاک از بدن گردید دور

لیک کس نگذاشت او را در تنور

سر به تیغ کین جدا گردید سخت

خصم کی آویخت آنرا بر درخت

رأس دگر در مجلس شیر خدا

کی دگر تشنه شد از تن جدا

کی دگر در مجلس می برده شد

کی ز چوب خیزران آزرده شد

خون فشان پیوسته «میثم» از دو عین

بر شهید کربلا یعنی حسین