امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
شباهنگام سر زد جامة مهر جهان آرا

 

 

شباهنگام سر زد جامة مهر جهان آرا
که روشن بر رخش گردید چشم یوسف زهرا


زهی بر دامن پاکیزة آن مام ایرانی
کز آن با رنگ و بوی یا و سین سر زد گل طاها


شب پنجم ز شعبان بود کز آن اختر عصمت
تجلّی کرد ماه چهارده بر عرصة دنیا


تو گوئی آمنه آورده احمد باز در یثرب
و یا بنت اسد زاده علّی عالی اعلا


ولی الله اعظل قطب عرفان کعبة ایمان
که زین العابدینش خواند ذات خالق یکتا


حسین ابن علی را ذات یزدان داد فرزندی
رسول‌الله پا تا سر، ولی الله سر تا پا


علّی دوم و مولای چارم آیت پنجم
سه روح و پنج حسّ در شش جهت عبدند و او مولا


زبان در مدح او الکن قلم در وصف او عاجز
کلام از نعت او کوته کمال از حدّ او اعمی


هم او اوّل هم او آخر هم او ظاهر هم او باطن
هم او ممکن هم او واجب هم او پنهان هم او پیدا


کفی ار کفة لطفش فزون از دامن خشکی
نمی از چشمة جودش برون از وسعت دریا


زهی معراج عرفانی که کرد آن احمد ثانی
سوار ناقه با سیر فسبحان الذی اسری


فلک در ظلّ دیوارش، ملک شیدای دیدارش
دو صد یوسف ببازارش، به نقد جان همی پویا


شنیدی زادة عبدالملک را می‌نشد ممکن
حجر را استلام آرد معطل ماند ساعت‌ها


به ناگه آفتاب فاطمه تابید در کعبه
مطاف حاجیان گردید ماه روی آن مولا


مقام آمد سرافرازش حجر هر سو به پروازش
که ای دست خدا دست نوازش بر سرم بگشا


همه حجّاج حیرانش، همه خدّام مبهوتش
یکی گفتا هشاما کیست این عبد خدا سیما؟


به پاسخ آن سیه دل خویشتن را زد بنادانی
اگر چه بود بیش از دیگران قدر و را دانا


تجاهل زاده عبدالملک چون کرد، در آن دم
فرزدق شاعر آزاده جست از جا سپند آسا


سراپا رعد گشت و از درون فریاد زد: هی هی
همه عالم شناسندش تو چون نشناختی او را؟


تو چون نشناختی او را بحش حق شناسدش
مقام و زمزم و بیت و صفا و مروه و مسعی


زجاه او بود واقف، بقدر او بود عارف
بیابانهای یثرب، قلّه‌های وادی بطحا


سراسر ریگ‌های وادی مشعر ستایندش
که این است این فروغ دیدة پیغمبر و زهرا


مطاف و ناودان و حجر و رکن و حرم یک یک
بقدر او همه هستند عارف بیشتر از ما


امام عالمین است این، نبّی را نور عین است این
علی بن الحسین است این، زهی ابناء زهی آباد


رسول و مرتضی جدّش، امام مجتبی عمّش
بتول اطهرش مادر، حسین ابن علی بابا


ولی الله دانندش، جمال الله خوانندش
ملک بر قلّه گردون، سمک در دامن دریا


نگردد بی‌ولای او قبول کبریای او
نماز و روزه و حج و جهاد و طاعت و تقوا


فرزدق پیش دشمن گفت مدح دوست را «میثم»
محبّت امتحان خواهد نه تنها دعوی بیجا