امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
سحر گه ماه، بهر خاک بوسی بر زمین آمد

 

سحر گه ماه، بهر خاک بوسی بر زمین آمد

زمین خرّم تر و زیباتر از خلد برین آمد

جهان بر خود بناز لمشب که یار نازنین آمد

عبادت چشم تو روشن که زین العابدین آمد

ملک خندان، فضا روشن، دل اهل ولا روشن

همه ارض و سما روشن همه ملک خدا روشن

که امشب شهربانو شهریار عالم آورده

خدای ذوالمنن شمس ولایت را قمر داده

درخت طور سینای امامت را ثمر داده

یم صبر و رضا و زهد و عصمت را گهر داده

سخن بی پرده گویم حقّ به ثار الله پسر داده

قیامت قدّ و بالایش، دعا مشتاق لب هایش

جمال الله، سیمایش پدر محو تماشایش

تو گویی آمنه امشب رسول اکرم آورده

علی، زهرا، محمّد (ص) را فروغ هر دو عین است این

پناه انس و جان فرمانروای عالمین است این

عبادت را اطاعت را دعا را زیب و زین است این

فروغ دیده ی زهرا علیّ بن الحسین است این

خرد شاگرد تعلیمش کرم مشتاق تکریمش

قَدَر مسئول تصمیمش قضا خیزد به تعظیمش

سخاوت، جود، پیش بذل دست او کم آورده

الا ای بانوی ایران زمین خیر البشر زادی

امیرالمؤمنین است این و یا پیغامبر زادی

یمِ عصمت! تو بر فلک نجات امشب گهر زادی

پسر زادی نه، بلکه آفرینش را پدر زادی

تعالی الله، از خُویش سلام الله بر رویش

لسان الله ثناگویش شود دل زنده در کویش

به حقّ دامان تو بهتر زپور مریم آورده

نظام آفرینش بین و نظم و قادر منّان

پی هم آفتاب و ماه و اختر گشت نور افشان

پدرسوّم، عمو چارم، پسر در پنجم شعبان

عجب نبود گر از بابا بگیرد دل ببخشد جان

رخش جنّت، لبش کوثر، کفش دریا، قدش محشر

ز سر تا پا زپا تا سر محمّد (ص)، مجتبی، حیدر

زهر دم بر هزاران عیسی مریم دم آورده

کند کار مسیحا با دعا لب های شیرینش

گرفته آسمان دست دعا در پای آمینش

ثبات و صبر و ایمان و عبادت روح آیینش

ندیده است و نبیند جز خدا چشم خدابینش

رُخش ریحانة الزّهرا دلش صحرای عاشورا

قیامش محشر کبری کلامش خطبه ی غرّا

دل موسی، دم عیسی جلال آدم آورده

صیحفیه بحرِ درّ از لعل لب های گهر زایش

مناجات و دعا و ذکر حقّ مشتاق آوایش

امیر شام گردیده حقیر نطق زیبایش

غل و زنجیرها گرم دعا با کلّ اعضایش

لبش را نطق موسایی دمش را فیض عیسایی

دلش چون نوح، دریایی رخش یوسف به زیبایی

هر آنچه انبیا دارند همره با هم آورده

نیاید مدحش از صدها فرزدق ها و دعبل ها

گشاید بنده اش با یک دعا از خلق، مشکل ها

مقرّ دولت عشقش نه در گِل بلکه در دل ها

چهل منزل عروجش با خدا در طَیِّ منزل ها

چه ها آن مقتدا دیده به هر منزل خدا دیده

فروغ ابتدا دیده سر از تن جدا دیده

لوای فتح آل الله از شام غم آورده

هزاران زاده ی عبد الملک خوار و حقیر او

حجر، زمزم، صفا، مروه، حرم، یکسر اسیر او

همه حجّاج بیت الله گدای او، فقیر او

زکعبه می رود بر عرش بانگ یا مُجیر او

کلید کعبه لبخندش، مقام و حجر پابندش

خدا و خلق خرسندش، به لب ذکر خداوندش

زاشگ دیده زمزمها برای زمزم آورده

نه تنها از نماز، از صبر عاشورای او بشنو

دعای دلنشین، پند بشر آرای او بشنو

نوای آتشین و خطبه ی غرّای او بشنو

قیام شام شوم و محشر کبرای او بشنو

ولایش دین و ایمانم، حدیثش خوشتر از جانم

صراطش حشر و میزانم دعایش روح و ریحانم

به وصفش میوه ی نایاب نخل «میثم» آورده