امروز پنج شنبه ، ۹ فروردین ۱۴۰۳
مرثیه ومصیبت

سینه‌ها مانـده پـر از نالۀ نشنیده هنوز شهر زیبای مدینه شده آبستن (بحرطویل)رباعی هاعجب به عهد رسول خدا وفا کردند چه زود گشت فراموش حکم داورشان ای ز نبی ربوده دل، روی خدا نمای تو من پسر خون خدا مهدی ام منکران قتل زهرا گوش گوش بت پرستان کعبه توحید را آذر زدند زهرا چو شمع سوخت و پیوسته آب شد حلقه انگشتر دین را نگین افتاده بود دردا که پیر گشتم، در موسم جوانی تو در بیت ولایت بعد مادر مادری زینب اکردشمن کند نقش زمینمای همه شب به گوش تو، گریه بی صدای من قرن ها بر عترت و قرآن ستم بسیار شد ای ز دست و سینه و بازوی تو حیدر خجل هنوز می رسد از پشت در صدات به گوشم بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته دارد نشانـه از حـرم بـی نشانه ات مهر و مه آیتی از مصحف رخسار تواند جگرم خون و دلم سر به گریبان علی است اگر چه خصم، درِ خانه ریخت بر سر من اگر چه هر شب و هر روز گریـه شـد کارم ای بـه هـر دیده اشکِ دیدۀ تو آیینــۀ رســـول خــدا روی فاطمه" زینب! مبـاد شکـوه ز بـی‌مادری کنی خورشیـدوار سـر کشد از دل شراره‌ام تــا قــلب مــن نگشتـه از غصّه پاره مادر! دامـن پــر از ستـاره بـه خـون جگر کنم اگر کشند در این بیت وحی صدبارم من اولین شهیدۀ راه ولایتم چو دید نقش زمین همسر جوانش را با گریه عقده از دل من وا نمی‌شود هزار بار شکستند رکن مولا را غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود چو بسمل می‌زنی در هر نفس بال و پری مادر دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من بگذاشت سر به خاک مگر همسر علی؟ رفتی و مانده در دلم نالۀ بی‌صدای تو اهل جحیم، شعله بـه باغ جنان زدند دیگر کسـی نمی‌زنـد از بیتِ ما دری گفتی صدف شکست، بگو گوهرش چه شد؟ اجـر و پــاداش رسالت، شعلـۀ آذر نبود جان مادر! چند روزی چهره پوشیدی ز من رفتـی مــرا بــه وادی غــم واگـذاشتی اشک مـن امشب گلاب تـربت یارم شده خصم دون تـا راه بـر صدیقه اطهر گرفت امـام خانـه‌نشیـن مـدینـه! شوهـر مـن! مـن از شـام زفـاف خـود فـدایی علـی بـودم یار غریب تو منم یا علی من پسر خون خدا مهدی ام اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما راباغ بهشت وحی را نخل به خون کشیده امشیطان به بیت حی تعالی چه می کند ؟نام گل بردی و بلبل گشت خاموش ای بلاللاله ها پژمرد بلبل را دگر آوا نبود در شهادت حضرت محسن علیه السلاممدینه غرق ماتم بود و دلها خانه غم بودای اهل دل را جنّة الاعلا مدینهمدینهحضرت مهدی(علیه السلام) با مادرمدینه شهر نبی تربت چهار امامامشب به نخل آرزویم برگ پیداستمتاب ماه که گردیده ماه من خاموشدیده شد دریای اشک و عقده از دل وا نشداین اشک نیست گشته روان از دو دیده‌امچون دعا گویم که برخیزد ز بستر یار مندشمن میان کوچه چو بگرفت بر تو راهخموشم و نَفَسَم در شماره افتادهبه زانو سر نهادم خو گرفتم با غمت مادرلاله وَحیَم که پیغمبر شکفت از بوی منتا نهان زیر گِلت رعنا کردمبیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه راگفتم از درد نهان یار به من می‌گویدتا چند کشم هر سو این قد کمانی رابعد عمری خون دل حقّت ادا شد یا محمّد (ص)کاش یک شب شمع بودم در شب تار بقیع روبهان بر همسر شیر خدا سیلی زدنددست دشمن یار تنهای مرا از من گرفتمرغ بهشت وحیم و سوخته آشیانه اممن با دم تیغم شهادت آفریدمبیتو در چشم من ای چشمِ مرا بیناییالهی چشم دشمن هم نبیند آنچه من دیدمپرستوی مهاجرم چرا ز لانه می رویمقصود خصم کشتن بانوی خانه بودبت پرستان شعله بر باب الله اکبر زدندحملۀ شیطان کجا باب الله اکبر کجاقلب سلاله های پیمبر کباب شدخزان به جنگ گل داغدار می آیددخترم تو به من بابا بگوزسیل اشک چو نخل خمیده بر لب جویمپیری توان گرفت به فصل جوانیمکوبکو منزل به منزل دیده را دریا کنمگلزار آرزویم یکباره شد خزانیدلم از خون شده دریا و چشمم چشمۀ جوئیای که شجاعت آورد چهره به خاک پای تومیان جمع تنها سوختم جون شمع مخفل هالاله زار وحی را دودی سیه پوشیده بودغرقم به موج غصه و مرگ است ساحلمبیمارت ای علی جان جز نیمه جان نداردتو از ما اهلبیتی گفت بابم مصطفی سلماناز لاله زار توحید آتش زبانه می زدهمه جا تیرگی از دود سیاه غم بودای غریب وطن ای خانه نشین شوهر منخزان غم به هنگام بهاران داد بر بادمبه وقت مرگ پر کردم زخون چشم تر خود راآن شب که شب از صبح محشر تیره تر بوداز چه خاموشید ای سادات، زهرا کشته شددشمن میان کوچه چو بگرفت بر تو راهپیغمبری که یک عمر غمخوار امتش بودبه یاد یار غریبی دلم بهانه گرفتهر گه که یاد آرم زین آستانه مادرچاک شد قلب من از غصه چو پیراهن منزغصّه گشته تمام وجود من فریادمن آن بی بال و پر مرغم که تو بال و پرم بودیتا تیر غمت قلب مرا کرده نشانهچوشمع سوخته نشنیده مانده بی تو صدایمبسوز ای دل، بزن شرارهدوستان با گل جفای خار را باور کنیدشب است و دامن صحرا و اشک دیدۀ منهر شب ستاره ریزم و شب را سحر کنممدینه در کجا گم کرده ماهت اختر خود راشنیدم که بعد از وفات بتولمدینه، صفا بخش جان و دلمخطاب به مدینهقبرستان بقیعزائرین قبر من، دست خدا همراهتانفلک دیدی چه خاکی بر سرم کردگل پژمرده از بیداد، مادرتمام شمع وجود تو آب شد مادرشب بود و چشم خفتگان در خواب خوش بودهمسرم راز نهان خویش با شوهر بگودخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبودمدینه صحنه ی غوغای روز محشر بود(اولین شهید ولایت (حضرت محسن علیه السلام))سرشک سُرخم به رُخ روانهشهر، از فتنه و بیداد و ستم غوغا بوددیو را با خانه ی انسیّه الحورا چه کار؟ای با تمام هستی خود یاور علیمدینه در غم ختم رسل عزادار استدرد مرا دو دیده ی خونبار شاهد استدر حقیقت با حقیقت دشمنت بیگانه بودخزان به باغ بی خزان به حیله حمله ور شدهمنم تنهای تنها و تویی تنهاترین یارمعلی است کعبه و بیت گلین اوست مطاف(هفت طواف حضرت زهرا سلام الله علیها)دامن فردوس و دود، چگونه باور کنم؟از غدیر چو پایان یافت هفتاد و دو روز(در شهادت حضرت محسن علیه السلام)در نفس شعله ی جگر دارممدینه! راست بگو نخل هایت از چه خمیده؟شنیدی حمله بر تنها گلِ بستان حیدر شددست دشمن بر ستم وا شد نمی دانم چراتیره گی با جلوه ی داور نمی دانم چه کردجهادِ فاطمه بر یاری امامش بودای مسجد النبی گل نیلوفرت چه شد؟در گلبن وحی، رکن دین افتاده(رباعیات حضرت زهرا(س))مدینه مرکز پیکار نا برابر بوداگر به جای علی دیگری امام نمی شدسینه ها مانده پر از ناله نشنیده هنوزمدینه ابستن بیدا بودمدینه مرده و اهل مدینه مرده ترندمن از شام زفاف خود فدایی علی بودمامام خانه نشین مدینه! شوهر من!خصم دون تا راه بر صدیقه اطهر گرفتاشک من امشب گلاب تربت یارم شدهرفتی مرا به وادی غم واگذاشتیاجر و پاداش رسالت شعله اذر نبود