امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
من ولی‌الله اعظم مقتدای راستینم

 


من ولی‌الله اعظم مقتدای راستینم 
چشمۀ عین الحیاتم صاحب علم الیقینم 
رهنمای اهل ایمان مقتدای اهل دینم 
آفتاب علم و دانش در سما و در زمینم 
گوهر شش بحر نورِ ذاتِ رب العالمینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
علم در عالم تجلی می‌کند از منبر من 
نور دانش بود از اول هاله‌ای دور سر من 
اهل عرفان چهره بنهادند بر خاک در من 
تا ابد جوشد شراب معرفت از کوثر من 
وارث علم و کمال و حلم ختم المرسلینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
در حیات علم می‌جوشد مسیحا از لب من 
بس اساتید جهانی کآمدند از مکتب من 
روزها باشد همه روز من و شبها شب من 
سالکان را رستگاری نیست جز در مذهب من 
کلک دانش در کف و دست خدا در آستینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
جابر حیان من تا صبح محشر می‌درخشد 
مؤمن طاقم چو خورشید منور می‌درخشد 
از لب بوحمزه‌ام پیوسته گوهر می‌درخشد 
در دم گرم هشامم نطق حیدر می‌درخشد 
دوست دارم منطق کوبندۀ او را ببینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
من سپهر معرفت، اصحاب و انصارم ستاره 
دانش‌آموزان درسم تا قیامت بی‌شماره 
تا زمان باقی است باشد لحظه‌هایم یادواره 
مکتب گیتی فروزم راست حمران و زراره 
ابن نعمان‌ها زند موج از یسار و یمینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
انقلاب علمی من بود عاشورای دیگر 
باز شد از آن به اهل معرفت دنیای دیگر 
دهر شد از نور علمم جنۀ الاعلای دیگر 
علم پیدا کرد از قدر و جلالت جای دیگر 
عالمی شد در بهشت علم و دانش خوشه چینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
من ز بحر نور باغ کربلا را آب دادم 
من در دانش به روی عالم و آدم گشادم 
من بنای مذهب جعفر در این عالم نهادم 
سال‌ها سینه سپر کردم، مقاوم ایستادم 
می‌نشد یک لحظه در نشر کمال از پا نشینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
من همان صندوق اسرار علوم ذوالجلالم 
نیست در ملک خدای لایزال خود زوالم 
سرکشان علم گردیدند یکسر پایمالم 
لال گردیدند پیش منطق علم و کمالم 
پنج حجت را به فرمان الهی جانشینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
داغ‌ها دیدم ز اولاد پیمبر صبر کردم 
ظلم‌ها دیدم ز منصور ستمگر صبر کردم 
خصم در کاشانه‌ام افروخت آذر صبر کردم 
مثل بابایم علی مانند مادر صبر کردم 
حبس شد در سینۀ سوزان شرار آتشینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
برد با پای پیاده خصم سوی قتلگاهم 
دست بسته، سر برهنه، در همان شام سیاهم 
لب فروبستم، ولیکن بر فلک می‌رفت آهم 
بود فرزندی زهرا و علی تنها گناهم 
زخم‌ها از طعنه‌ها آمد به قلب نازنینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
حق من این بود کز حقم همه محروم باشم 
همچو جد خود امیرالمؤمنین مظلوم باشم 
با همه قدر و جلالم تا ابد مغموم باشم 
با هزاران غصه از زهر جفا مسموم باشم 
هم بسوزم هم شود خاموش آوای حزینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم 
**** 
من که برتر باشد از اوج گمان، جاه رفیعم 
من که خلقت را مطاعم، من که خالق را مطیعم 
من که در روز قیامت اهل محشر را شفیعم 
حق ندارد کس نهد صورت به دیوار بقیعم 
نظم «میثم» گشته فریاد دل اندوهگینم 
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم