امروز پنج شنبه ، ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
من بهین معشوق خلوتخانة اهل نیازم

 

 

من بهین معشوق خلوتخانة اهل نیازم

نور چشم انبیا محبوب پیغمبر نمازم

رشتة وصل خدایم مشعل راه هدایم

هم زبان اهل دردم هم ضمیر اهل رازم

چشمة آب حیاتم معنی صبر و ثباتم

آتش عشق درونم شعلة سوز و گدازم

بوده از اول ستون دین احمد قامت من

اولیا بستند صف بر گفتن قد قامت من

پیشتر از آفرینش یار احمد بوده‌ام من

درّ ذکر لعل لبهاب محمد بوده‌ام من

اولیا را انبیا را اتقیا را اصفیا را

هدیة ذات خدای حی سرمد بوده‌ام من

متقین و مؤمنین را بهترین ذکر الهی

صالحین را خوشترین خلد مخلّد بوده‌ام من

نور چشم حیدر و زهراء و پیغمبر منم من

آیة تنهی عن الفحشاء و المنکر منم من

گاه آدم را چراغ و چشم گوهر بار بودم

گاه بر نوح نبی در موج طوفان یار بودم

گاه با خیل ملک در آسمان پرواز کردم

گاه ابراهیم را گُل در شرار نار بودم

گاه با عیسی بن مریم بر فراز چرخ بودم

گاه با موسی بن عمران تا سحر بیدار بودم

من نمازم بال پرواز بلند اهل دینم

کز ازل معراج مؤمن خوانده ختم المرسلینم

ارتباط بین عبد و خالق منّان منم من

مشعل روشنگر دین پرتو ایمان منم من

شمع بزملیلةالاسری گل محراب حیدرa

لالة توحید و خار دیده شیطان منم من

یار یوسف سالها در قعر چاه و کنج زندان

مونس یعقوب در تنهائیو هجران منم من

ناله و فریاد و سوز و شور و درد اهل رازم

من نمازم من نمازم من نمازم من نمازم

در دل غار حرا هر شب پیمبر بود با من

در کنار نخل ها تا صبح حیدر بود با من

نیمه‌های شب که هر چشمی بخواب ناز بودی

بین محراب دعا زهرای اطهر بود با من

از شب عاشور تا هنگام صبح درد خیزش

عون و جعفر قاسم و عباس و اکبر بود با من

سجده‌ام جا بر جبین یوسف زهرا گرفته

انس با من در دل شب زینب کبری گرفته

من که از تکبیرةالاحرام تا ذکر سلامم

روز و شب نقل زبان هر رسول و هر امامم

سید سجّاد در خلوتگه شب حال کرده

با سلام و با سجود و با قنوت و یا قیامم

هر که گیرد احترامم را کند دائم دعایش

سخت می‌گیرم به آنکس کو نگیرد احترامم

با وجود آنکه خود بیمار درد هر طبیبم

در میان دوستان خویش تنها و غریبم

من که بر گلزار جانها میدهم عطر خدائی

از چه رو قومی ز غفلت میکنند از من جدائی

تحفة معبود و محبوب القلوب عابدانم

لیک بودم مورد بی مهری و بی اعتنائی

آن شکسته پنج رکنم این نهاده زیر پایم

آن شده بیگانه با من در کمال آشنائی

آن یکی خواب و خور خود را مقدّم داند از من

روی گرداند خدا از هر که روگرداند از من

من نمازم بهترین مهر قبولی های طاعت

روز محشر میکنم از دوستان خود شفاعت

ای خوشا آنانکه میخوانند در آغاز وقتم

خوبتر آنکو مرا بر پای دارد با جماعت

هر که آبادم کند گویم دعایش لحظه لحظه

هر که ویرانم کند نفرین بر او ساعت به ساعت

هرکه با من نیست مهرش، هر که از من نیست نورش

می‌کند فردا خدا از چهارده معصوم دورش

من گرامی مهر پیشانی گلگون حسینم

من کنار قتلگه آغشته با خون حسینم

اولیای حق همه مرهون من بودند اما

من خدا داند خدا داند که مرهوم حسینم

با صلوةو با قیام و با قعود و با قنوتم

تا قیامت هر چه دارم عمر، مدیون حسینم

خون ثاراللهیان از من کند امروز یاری

در مسیر شام زینب کرده از من پاسداری

نیّتم ز آئینه دل رنگ عصیان می‌زداید

حمد و تکبیرم ز اهل معرفت دل میر باید

با رکوعم هر بزرگی قد کند پیش خدا خم

با سجودم هر عزیزی سر بخاک دوست ساید

پیش عارف با قیامم شمع جان را می‌فروزد

عبد سالک با قنوتم دست دل را می‌گشاید

ای جوان، من با تواَم من با تو، تو با من باش با من

دوستدارم باش زیرا دوست می‌دارم تو را من

مرتضی با چشم از خون بسته‌اش میکرد یادم

فاطمه با پهلوی بشکسته‌اش می‌کرد یادم

مجتبی مشتاق من می‌بود منهم عاشق او

روز و شب با گریه پیوسته‌اش میکرد یادم

قلب ثارالله پیش تیر دشمن‌ها سپر شد

با تن مجروح از خون شسته‌اش میکرد یادم

«میثم» ار خواهی خدا یاد تو باشد یاد من کن

خرّم از گلبانگ تکبیرم درون خویشتن کن