امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم (مصیبت)

 

پیامبر

 

 

 

ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم 
وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم 
صبـر کـن سیر ببینم رخ بابایم را 
چه کنم سدّ نگاهم شده اشک بصرم 
قسمت این بود که بالای سرش بنشینم 
چشم بگشایم و جان دادن او را نگرم 
وقت جان دادن خود گفت: مقدر این است 
دو مـه و نیم دگر فاطمه را هم ببرم 
ای پدر! مادر مظلومه من یار تو بود 
من پس از رفتن تو جان علی را سپرم 
با تن خسته و بازوی کبود از مسجد 
قول دادم که علی را به سوی خانه برم 
دست از دامن حیدر نکشم یک لحظه 
گر بریزند همه اهل مدینه بـه سرم 
قسمت این بود که بعد از تو بمانم بابا 
تا که با دادن جان، جان علی را بخرم 
به فدای سر یک موی علی باد پدر 
گـر میـان در و دیـوار دهد جان، پسرم 
جگرت سوخت به هر بیت که گفتی «میثم» 
اجـر ایـن سـوختنت بـا احـدِ دادگرم

دودریا اشک2- غلامرضا سازگار