امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
کیستم من غرق بحر رحمتم

 

کیستم من غرق بحر رحمتم

دوست دار اهل بیت عصمتم

پیش از آن کاب و گلم را سختند

با تولاّشان دلم را ساختند

هر که هستم پاک یا آلوده ام

سر به خاک عصمت سوده ام

روز اول انتخابم کرده اند

ذره بودم آفتابم کرده اند

شمع گشتم آب گشتم سوختم

عشق را با شاعری آموختم

شعر من با چاه کوفه هم صداست

نالۀ نشنیدۀ شیر خداست

شعر من یک شعله در جان همه است

آهی از فریادهای فاطمه (س) است

شعر من در خلوت و در انجمن

از سر بالای نی گوید سخن

شعر من جان رسیده بر لب است

شعله ای از خطبه های زینب است

شعر من نبود حکایتهای نی

نه به ساقی کار دارد نه به می

شعر من آوای چنگ و تار نیست

با خم زلف نگارش کار نیست

هر چه هستم یا ضعیفم یا قوی

در قصیده در غزل در مثنوی

این سعادت از ازل شد قسمتم

من زبان اهل بیت عصمتم

شعر من سوزد درون هر دلیست

ناله زهرا و فریاد علیست

آه دو مظلوم تاریخ بشر

هر یکی از دیگری مظلوم تر

فاطمه از عمق جان فریاد کرد

بارها از امت استمداد کرد

خون دل از دیده در مشجد فشاند

و زپی حجت خطبه خواند

داد از انصار در بیداد خواست

اوس و خزرج را به استمداد خواست

خانه انصار را کوبید شب

هیچکس در پاسخش نگشود لب

عایشه بانگی زد و بر خاستند

در جوابس لشکری آراستند

پاسخش دادند در قول و عمل

حاصلش شد جنگ خونین جمل

ای بسا خون گشت جاری بر زمین

ریخت سرها از یسار و از یمین

عایشه چون دشمن شیر خداست

امت از هر گوشه با او هم صداست

پاسخ زهرا که یار حیدر است

قتل محسن بین دیوار و در است

کیست حیدر حُسن ذات کبریا

کیست حیدر نفس ختم الانبیا

کیست حیدر جود از او کامل شده

هل اتی در شأن او نازل شده

کیست حیدر آنکه حق را لمس کرد

با سر انگشت رد شمس کرد

کیست حیدر آنکه جان را ترک گفت

در خطر جای رسول الله خفت

کیست حیدر آنکه در حال نماز

تیر از پایش درآوردند باز

کیست حیدر آنکه در جنگ احد

یک تنه یار رسول الله شد

کیست حیدر آنکه روز کار زار

از خدا شد هدیه بر او ذوالفقار

کیست حیدر آن که ختم المرسلین

خواند روز جنگ او را کّلِ دین

کیست حیدر آنکه حق مطلق است

حق هماره با وی و وی با حق است

در شجاعت در عبادت در کمال

در فصاحت در بلاغت در جمال

در قضاوت در مروت در نبرد

بود اول  بود آخر بود فرد

کی سزد بود او شود خانه نشین

جاهلی گردد امیرالمؤمنین

خود گرفتم چشم پوشم از غدیر

چون شود نادان به عقل کل امیر

او درِ شهر علوم احمدی است

این تیمّم را نمیدانست چیست

تا به جای نور ظلمت نصب شد

حق زهرا حق حیدر غصب شد

شب پرستان شعله ها افروختند

روز روشن بیت حق را سوختند

از در بیت خداوند وَدود

جای نور علم بالا رفت دود

در غم خورشید شد عالم سیاه

ابر سیلی ماند بر رخسار ماه

شیر حق با آنکه بُد یا رهمه

گشت اجرش خانۀ بی فاطمه (س)

دست شیطان تا قیامت باز شد

ظلم و جور و حق کشی آغاز شد

حاصل این فتنه و مکر و دغل

نهروان گردید و صفین و جمل

ریخت در هم سر به سر اوضاع دین

شد معاویه امیرالمؤمنین

لشگر او فتنه ها انگیختند

خون یاران علی را ریختند

گشته پرپر، لاله های احمدی

کشته شد مظلوم، حجر بن عدی

پیش آن مرد علی مرد خدا

شد سر فرزندش از پیکر جدا

ای بسا منبر که در آن روز و شب

بر امیرالمؤمنین کردند سَب

نهروانی ها به حیدر تاختند

تا به محرابش زپا انداختندچ

دست شومی از سقیفه شد دراز

کشت حیدر را به محراب نماز

بادهای تیره از هر سو وزید

تا زمام افتاد در دست یزید

تلخ تر از زهر، کام خلق شد

شارب الخمری امام خلق شد

این شغال از آن سقیفه شد برون

زوزه از مستی کشید و ریخت خون

لعن بر آن نادرست و کج نهاد

کز همان آغاز خشت کج نهاد

آن که حق مرتضی را غصب کرد

این شقی را بر خلافت نصب کرد

آن که بخٍّ گفت و از حیدر برید

از تن فرزند زهرا سر برید

آن که محسن کشت با ضرب لگد

بر گلوی خشک اصغر تیر زد

ریسمان گردن حبل المتین

شد غل بازوی زین العابدین

تیری از شست سقیفه جست جست

آمد و بر حنجر اصغر نشست

از سقیفه شعله ها افروختند

تا حریم کربلا را سوختند

خولی و شمر و سنان و حرمله

سر به سر بودند از این سلسله

پور مرجانه اگر سفاک شد

زاده از این مادر ناپاک شد

از سقیفه حکم طغیان داده شد

صد چو حجاج بن یوسف زاده شد

بی پدرهائی که خصم حیدرند

تا ابد زائیدۀ این مادرند

ای برادر دین حق جوئی اگر

جز به سوی آل عصمت رو مبر

لاله بی فیض علی خار است و خس

دین بی مهر علی کفر است و بس

فرق بین کفر و دین از من بگیر

هست حدّش از سقیفه تا غدیر

جانشین و جان پیغمبر علیست

گر به شهر علم آئی در، علیست

خط حیدر خط اتقی الاتقیاست

راه دیگر راه اشقی الا شقیاست

(میثم) از مهر ولایت نور باش

ای غدیری از سقیفه دور باش