امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
خراسان می دهد بوی مدینه

 

 

  
خراسان می دهد بوی مدینه

خراسان کوه غم دارد به سینه 
خراسان را سراسر غم گرفته
در و دیوار آن ماتم گرفته 
خراسان! کو امام مهربانت؟ 
چه کردی با گرامی میهمانت؟
خراسان راز دل ها با رضا داشت 
چه شب هایی که ذکر یا رضا داشت 
خراسان کربلای دیگر ماست 
مزار زاده ی پیغمبر ماست
خراسان! می دهد خاکت گواهی
ز مظلومی، شهیدی، بی گناهی
به دل داغ امامت را نهادند
امامت را به غربت زهر دادند
دریغا! میهمان در خانه کشتند
چه تنها و چه مظلومانه کشتند
امامِ اِنس و جان را زهر دادند
به تهدید و به ظلم و قهر دادند
ز نارِ زهرِ دشمن، نور می سوخت
سراپا همچو نخل طور می سوخت
ز جا برخاست با رنگ پریده 
غریبانه، عبا بر سر کشیده 
گهی بی تاب و گه در تاب می شد 
همه چون شمع روشن آب می شد 
میان حجره ی در بسته می سوخت 
نمی زد دم ولی پیوسته می سوخت 
ز هفده خواهر والا تبارش 
دریغا کس نبودی در کنارش
به خود پیچید و تنها دست و پا زد 
جوادش را، جوادش را صدا زد 
دلش دریای خون، چشمش به در بود 
امیدش دیدن روی پسر بود 
پدر می گشت قلبش پاره پاره 
پسر می کرد بر حالش نظاره 
پدر چون شمع سوزان آب می شد 
پسر هم مثل او بی تاب می شد
پدر آهسته چشم خویش می بست 
پسر می دید و جان می داد از دست 
پسر از پرده ی دل ناله سر داد 
پدر هم جان در آغوش پسر داد
  

 


کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا
شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست 
هر که در اینجا کند گریه برای رضا
کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟ 
چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟
بر سر دستش برند هدیه برای خدا 
ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا
زهر جفا ریخت ریخت، شعله به کانون دل
خونِ جگر بود بود، قوت و غذای رضا
نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند 
حیف که خاموش شد صوت دعای رضا
یاد کند گر دَمی ز آن جگرِ چاک چاک 
خون جگر جوشد از خشت طلای رضا
از در باب الجواد می شنوم دم به دم 
یا ابتای پسر، وا ولدای رضا
بوسه به قبرش زدم، تازه زطوس آمدم 
باز دلم در وطن کرده هوای رضا
گر برود در جنان یا برود در جحیم 
بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا